و من ام شب احساس تمام شدن و مردن دارم تا فردا دوباره به دنيا بيام و از نو زنده بشم
خوش حالم
مضطربم، مامان من تو اون اتاقه و مامان جاناتان تو اشپز خونه
و من دنبال يك ذره احساس امنيت مي گردم
يكي كه بهم بگه فردا همه چي خوب پيش مي ره
و من عروس خوشه هاي اقاقي مي شم
امشب شام قرمه سبزي خوشمزه دست پخت مامان خورديم
امروز پيرهن گلي قرمز پوشيدم
امروز از دست مامان عصباني بودم بيشتر روزو