نشسته ام تو مطب دكتر چند تا خانوم و اقاي ديگه هم نشستن، از كد لباسايي كه پوشيدن و صورتشون ميتونم حدس بزنم ايراني هستن يا نه، اقاي كنار دستي ام به نظر افغان مياد و خانوم كسل و گرمازده اي كه همراه همسرش سمت راست ام نشستن بي شك ايراني ان. امروز هوا خيلي گرمه، خيلي گرمتر از ديروز يا پريروز. صبح خواستم پيرهن تنم كنم، اما هنوز چند روز تا موعد اپيلاسيونم مونده و پاهام از استاندارد زيبايي امروز برلين خارج شده، بنابراين جوراب شلواري نازكي پام كردم، از ژان پرسيدم پيرهنم خيلي كوتاهه و يك طور كاملا به روي خود نياورنده اي گفت "نه"، من گفتم خب حتما اوكيه! تو راه كه ميرفتم سر كار خودم رو تو ويترين يك مغازه تماشا كردم ، اووه دامنم كوتاه بود و حتي با اين جوراب شلواري نازك كمي سليطه به نظر ميرسيدم. ورداشتم زنگ زدم به ژان، دوباره ازش پرسيدم راست بگو به نظرت دامنم خيلي كوتاهه؟ گفت امروزه مد تغيير كرده، گفتم اگه جواب صادقانه بدي به من كمك كردي، اما اگه بيشتر از اين بخواي مراقب دفاع از حقوق زنان در پوشيدن لباس دلخواه باشي من در اين كشمكش دروني باقي ميمونم و تو كمكي نميكني ، گفت خب ، گفتم حالا خيل
دوست داشتن- نقطه نجات آدمی ست-