Skip to main content

Posts

Showing posts from August, 2018

این یک نوشته شخصی در مورد کار است

دارم به این فکر میکنم که چرا هر از گاهی تنفر شدید و دافعه بی نهایتی نسبت به کارم و محیط اینجا پیدا میکنم.   مدام میخوام خودم رو از اینجا خلاص کنم. میخوام طی یک اقدام ناگهانی استعفا بدم و چند هفته آخر رو هم بمونم خونه مرخصی استعلاجی. در جواب این سوال همکارهام  که بعدش چی کار میکنی به همه میگم نمیدونم. میمونم خونه  انگار جونم قشنگ به لبم می رسه. معمولا اتفاق یا چالش خاصی در محیط کار دلیل این دلزدگی نیست. با کسی دعوا نکردم و یا استرس چندانی ندارم. مثلا این بار از تعطیلات برگشتم و دو روز اول هیچ کاری نکردم و ناگهان خالی شدم از انگیزه. خالی خالی. حدسم اینه اون موقع هایی که بیشترین خوشحالی رو داشتم وقتی بوده که سرم شلوغ بوده. که هیجان داشتم یک کاری رو تحویل بدم.  به روز هام که نگاه میکنم به شدت جای یک فعالیت با آدم ها خالیه . یک فعالیت که توش فوق برنامه باشم. درونم فریاد میزنه بریم یک کار داوطلبانه برای کمک به آدم ها انجام بدیم. بریم با بچه های معلول وقت بگذرونیم. بریم بدون هدف ارتقاء و دانش و تعالی کنار یک موجود دیگه قرار بگیریم و با هم فقط چند ساعت زندگی کنیم . لحظه ها رو بگذ