Skip to main content

Posts

Showing posts from December, 2012

کیسه معنویت *

لحظه های این شب ها خیلی عمیق تر از  لحظه های عادی میگذرند . انگار که آدم از تو دل هر لحظه اش  یک عالمه راز میکشه بیرون.  رابطه ام با شب تغیرکرده . شب دیگه یک بازه نابسامان نیست که باید زود تر با روابط و آدم های مجازی پرکنیش  تا از اون  از  صدای بیرون خلاص شی . .صدایی که مدام اسمت رو تکرار میکنه و بهت میگه بیا بیا و منو تماشا کن . تنها بیا و ساکت باش . نترس قوی باش.. من اون روی تاریک و تنهای خودت هستم. غربت این کار رو با من کرد. این مهاجرت شب های امن خوابگاه رو از من گرفت.. از این صدا که مدام میگفت طاهره .. طاهره .. و ول نمی کرد ..به اینترنت پناه بردم.  رابطه من و شب الان به یک حالت امنی رسیده.  جوک میگفتیم که شهید قبل شهادتش از حالت نگاهش معلوم بود .. اون روز نگاهش با روزای قبل فرق داشت .. حالا من قبل دفاعم از حالت حرفام معلومه .. معنوی ام  در این شب آروم  که  پشت پنجره تاریکی و برف و سکوت و سرما و طبیعت عزیزجریان داره من میرم که اولین بار چیزایی که میخوام روز دفاعم بگم رو تمرین کنم . 

نه این که خسته باشم یا مضطرب، فقط حرفی ندارم .

روز هام در یک آرامش خوبی دارند میگذرند . اصلا هم به قبل دفاع ارشد هم شبیه نیستم . در واقع این باور که حالا مگه چه خبره ، چیز مهمی هم نیست حالم رو خوب میکنه . واقعا چه اهمیتی داره که یک آدم کوچک در گوشه کوچکی از جهان -که توش آدم ها میمیرند و گرسنه اند و جنگه و آواره اند- داره  درسش رو تموم میکنه. تازه جوری که همه رفتند و هیچ کسی برگشت نخورده. مثل یک نمایش میمونه برام ..حالا از ۵  تا سوالی که میپرسند من حتما ۲ تاشو بلد نیستم . ولی چه فرقی داره که من هرچی بخونم باز ممکنه این ۲ تا سوال رو بلد نباشم؟ من نگران نیستم .. بعد حس میکنم خیلی لوسه آدم اضطراب بگیره.  این روز ها اتفاقات خوب همه به من میگند که ببین، وقتی مضطرب نیستی چیزای آروم خودشون میان . استادم بهم پیشنهاد داده که برای تمام کردن کار های باقی مونده ۲ ماه بعد از دفاع ام بمونم. فکر کن..  برای ماه ها  این بزرگترین نگرانی من بود که بعد از دفاع چی ؟ و یک جا دست از نگران بودن برداشتم.  رهاش کردم..خودش اومد . اگه این رو قبلا کسی به من میگفت من از بی اعتمادی میمردم . اما حالا چی؟ میتونم به جاهایی از جهان که خبری ازش ندارم اعتماد کنم  و پیش