لحظه های این شب ها خیلی عمیق تر از لحظه های عادی میگذرند . انگار که آدم از تو دل هر لحظه اش یک عالمه راز میکشه بیرون. رابطه ام با شب تغیرکرده . شب دیگه یک بازه نابسامان نیست که باید زود تر با روابط و آدم های مجازی پرکنیش تا از اون از صدای بیرون خلاص شی . .صدایی که مدام اسمت رو تکرار میکنه و بهت میگه بیا بیا و منو تماشا کن . تنها بیا و ساکت باش . نترس قوی باش.. من اون روی تاریک و تنهای خودت هستم. غربت این کار رو با من کرد. این مهاجرت شب های امن خوابگاه رو از من گرفت.. از این صدا که مدام میگفت طاهره .. طاهره .. و ول نمی کرد ..به اینترنت پناه بردم. رابطه من و شب الان به یک حالت امنی رسیده. جوک میگفتیم که شهید قبل شهادتش از حالت نگاهش معلوم بود .. اون روز نگاهش با روزای قبل فرق داشت .. حالا من قبل دفاعم از حالت حرفام معلومه .. معنوی ام در این شب آروم که پشت پنجره تاریکی و برف و سکوت و سرما و طبیعت عزیزجریان داره من میرم که اولین بار چیزایی که میخوام روز دفاعم بگم رو تمرین کنم .
دوست داشتن- نقطه نجات آدمی ست-