Skip to main content

Posts

Showing posts from October, 2019

فکر های هفته یازدهم

احساس بهم ریختگی میکنم.  زمان برام به یک زندان تبدیل شده که می خوام از توش بیرون بیام و برم به آینده. برم به جایی که این دغدغه ها تمام شده و من  خودم هستم و رهایی از این فکر های زندانی کننده  امروز سهشنبه است و من خیلی خسته ام. از خودم و از این فکر هام و از این فضایی که درش هستم. میخام جوری از اینجا در بیام اما راهی نیست.  شب هام هم تکراری شده. مریضم و بی حوصله. ساعت ۹ میرم میخآبم و به این امید که زمان زود بگذره میگذرونم احساس میکنم بی تاب ام. اون جوری که تو استخری و نفست تموم شده و میخای بیای بیرون و هوا بگیری اما نمی تونی . هنوز نمیتونی .. یکم دیگه باید صبر کنی. اون لحظه که فقط به هوا فکر میکنی و قلبت کمی تند تر میزنه و تمرکز نداری!  این روز ها تو اون لحظه ام  ده هفته و چهار روزه . دیروز کمی احساس پریود داشتم و سکته کردم . آرامش طولانیم جاش رو به ناامنی شدید داد و تا شب دیگه از این حامله گی قطع امید کردم. خیلی حس تلخی داشتم. همش هم میرفتم دستشویی و چک میکردم ببینم خون ریزی ندارم..  وسط هفته یازدهم هستم و فردا نوبت دکتر دارم. هنوز هر روز مریضم و هر روز دلم بهم می
poet  Mary Oliver : “Someone I loved once gave me a box full of darkness,” she wrote. “It took me years to understand that this, too, was a gift.”