یکم احساس میکنم روزام دارن هی تکرار میشن. لطفا نگین اشکالی نداره چون بالاخره آدم باید یک دغدغهیی داشته باشه دیگه، اگه همچی خوب باشه که آدم بد جور حوصلش سر میره.. راجع به تکراری شدن روزا داشتم غر میزدم. الان از اون دلتنگیه مرگی در اومدم و بسیار عاقل و باقل نشستم اینجا دارم پاور پوینت آماده میکنم و اصلا به روی خودم نمیارم که اگه یه هفته پیش میخواستم این کارو بکنم از ترس اولین سمینار انگلیسی و بند اومدن زبونم سکته کرده بودم. من که همیشه جلو توماس موقع ارائه تپق میزنم الان چقد حالم خوبه! جا داره همین جا از مامان سیامک که همهٔ فضای ذهنیه من رو تغییر داد و باعث شد دلهره برام یه معنی دیگه پیدا کنه تشکر کنم. این سفر یه خوبی جانبی داشت اونم این که من کلا دیگه هراسهای مربوط به درس رو به .. خودم هم نمیگیرم! من شجاع شده ام!!! روزا تکراری شده یعنی چی؟ یعنی خانوم تاتا نمیتونه خودش رو در این میان پیدا کنه. میخوای یه تصویر ساده ارائه کنم؟ صبح پا میشم، احساس ترکیدن دارم، میرم دس شویی، بد صبحانه میخورم، یه بحثی سر اینکه لباسهای نشسته دارن خونرو ور میدارن با خودم میکنم، یچی میپوشم می
دوست داشتن- نقطه نجات آدمی ست-