* گاهی فک میکنم که همش دارم مطابق ایده الهای بقیه رفتار میکنم. فک میکنم که منصفانه نیس.. مگه چند سال وقت دارم؟
** یه روزایی هست که جلو چشت اتوبوس به دلیل ۱۰ ثانیه تاخیر میره، ۱۰ دقیقه باید وایسی واسه بعدی، پست نامه مهمتو به خاطره یه اشتباه کوچولوی تایپی بر میگردونه، هوا یهو بعد چند روز آفتاب مث چی سرد میشه.. سرد برفی!! پول نقدت خونس و قول دادی از حسابت بر نداری، آدرس جایی که میخوای بری توی اون یکی کیفت جا مونده.. موهات وز میکنه و بعد یک ساعت و نیم که تو راهی تا بری یک کار اداری انجام بدی که فقط ساعت ۹-۱۱ یکشنبهها و ۵ شنبهها یارو هست و تو هم میتونی بری..میبینی خانومه نیست!!!!! پشت در اتاقشم چسبونده نمیباشم، بعدن بیاین!! این وسطا خیلی هم گشنته.. خیلی..
میدونی امروز از این روزا بود.. همهٔ اینا باهم اتفاق افتاد.. یکی هم به پستم خورد که یکلمه انگلیسی بلد نبود، یه رب با ایما اشاره با هم حرف زدیم تا بفهمه من تو اون ساختمون کار دارم هی بهم با نقشه میگفت برو یه خیابون دیگه.. نمیدونستم به اون فحش بدم یا به خودم..
آخر آخرش باز یه اتوبوسو از دست دادم.. یهو جدی سرمو گرفتم بالا .. گفتم چقدر امروز اذیتم میکنی؟ من گناه دارم.. ۵ ثانیه نگذشت یه اتوبوس اومد..
:) الان برگشتم آفیس. از خودم میپرسم میشه تمام صبح آدم بد بگذره بعد بعدازظهر خوب بشه؟ آخه معمولان قانون روزای بد اینه که تا آخر بدن!
No comments:
Post a Comment