Thursday, March 11, 2010

tonight

فک کنم واقعا می‌شه که آخر یه روزی که به نظر بد میاد خوب بشه.. من بعد اینکه اون پست رو نوشتم و قبل اینکه کارم رو شروع کنم دست به یه کار بزرگ زدم. آدرس کلاسای ورزش دانشگاه رو که یه جا قایم کرده بودم در آوردم و قبل اینکه به خودم اجازه بدم که شک کنم اسمم رو در برنامهٔ ماساژ نوشتم!!! بعد هم گفتم نیم ساعت در هفته ماساژ که تحرک نیس، یالا ایربیک رو هم اضافه کن، و سریع اون رو هم اضافه کردم، دقت که کردم دیدم ۵ شنبه‌ها ساعت ۵ کلاس شروع می‌شه تا ۶ . ساعت هنوز ۳.۵ بود بهونه یی نبود ...

سریع کارم رو جمو جور کردم و دوییدم تا به کلاس برسم. یک مربی‌ خانوم بسیار خوش هیکلی‌ داشت تمرین میداد.. وقتی‌ رسیدم نیم ساعت گذشته بود.. بهرحال رفتم و بهشون ملحق شدم.. وستای جفتک انداختن میدیدم مربیه از کارای بی‌ ربط من خند‌ش میگیره، خوب خداییش اونا خیلی‌ منظم استپ‌ها رو رعایت میکردن.. شاید ترم‌های قبل هم اومده بودن.. من دفعه اولم بود..

وسطای بپر بپر فک کردم طاهره صبح فکرشو میکردی عصر سر از اینجا در بیاری؟ و یهو فهمیدم خیلی‌ داره خوش می‌گذره.. کلی‌ از خودم تشکر کردم.

* نکته یی که باید اضافه کنم: مربی‌ یه میکرفون داشت کنار دهنش که وقتی‌ حرف میزد صداش از بلندگو پخش شه و ما وسط آهنگ بفهمیم چی‌ میگه.. سیستم صوتیش هم عالی‌ بود.. میشد همون جا مراسم ازدواج برگزار کرد.

** من امشب خوشحال و ممنونم.

No comments:

Post a Comment