Skip to main content

Posts

Showing posts from November, 2011

از برلین صدای ما رو می خونید

برگشتم خونه. در تمام روزهای ۱۰ روز گذشته که خونه بودم دنبال خودم میگشتم انگار زندگی من تا روز برگشتنم برنامه ریزی شده بود  و من هیچ تصویری از بقیه اش برای خودم نساخته بودم. از وقتی رسیدم پیچیده شدم در محبت های پسره .. در  محبتهایی که از گلدون های جدید پشت پنجره تا میوه های رو میز تا تمیزی خونه .. تا خرید دوتایی تو همه چیز خودش رو نشون میداد .. تو نگاهش .. من عوض شدم . پسره عوض شده . خیلی جزئیات هست که تو همدیگه کشف میکنیم و هی به هم میگیم .. گاهی خوش حال گاهی با ی کم دل گرفته گی .. اما من بد جور گم کردم خودم رو . اصلا فکرش رو نمیکردم تغیر محیط و آدم ها و شکل خونه و آفیس و زبونی که میشنوم اینقد روم تاثیربزاره و بهم احساس غریبی و نا آشنایی بده. نه اینکه نشناسم خیابون ها رو .. نه .. از جنس گیجی و گم شدنه.. اینجوری که نمیدونم کی ام .. کجام.. حالا این وسط چی میشم ؟ هی بهونه گیری میکنم. هی بهونه گیری میکنم.. هی سر هر چیز کوچکی بهونه میگیرم که این چیز کوچیک باید همونی که من میگم بشه ..خیلی هم احساساتم تغیر میکنه .. یک لحظه خوش حال و هیجانی ام .. یک لحظه دارم گریه میکنم یا عصبانی ام مثل یک زن

ما در این روز های دلواپسی

 روز ها دنبال همدیگه میدواند. امروز ۹ نوامبر= ۱۸ آبان  بود !  آبان .. چه کلمه خوبیه .. دارم باور میکنم هر موقع فکر کردم اوه تا "فلان موقع" خیلی مونده کافیه یک ساعت غافل بشم از انتظار کشیدن و سر گرم کار دیگه ای بشم که زمان مثل برق و باد بگذره و فلان موقع از راه برسه ..  هفته دیگه این موقع تو راه برگشتن به برلینم.  تو یکی از صف های پروسه پرواز نشسته ام و دارم فکر میکنم .. دلم شاید یکم تنگه .. شاید خیلی هیجان دارم ..  واقعا دوس دارم برم خونه . برم بو بکشم خونه رو .. ببینم چیا تغیر کرده .. بزارم پسره ازم پذیرایی کنه ... بزارم تمام احساس تنهایی این چند ماه از تنم در بره  دلم میخاد چشمام رو ببندم. نورپنجره و سفیدی ملافه ها و خستگی سفر منو با خودش ببره .. بخوابم کنارش فرزانه اومده اینجا... اینقد وقت رسیدنش خاص بود.. تصمیم گرفتیم یک آلبوم عکس مشترک بسازیم از بچه گی تا الان .. اما درست همین ده روز آخر.. من خیلی خیلی کار ریخته رو سرم. از خودم ناراحتم که این همه مضطربم درست زمانی که مهمون عزیز رسیده..با یک عالمه اضطراب باهاش رفتیم سفر دو روز .اما آخرش سفر خوبی از آب در اومد :) فرزانه ای