Skip to main content

Posts

Showing posts from November, 2014

زور میزنم بیشتر بنویسم

خیلی دوست دارم مرتب بنویسم, حتا گاهی به نوشتن روزانه فکر کردم.  اما یک چیزی مانع میشه, همون حالتی که در همه رکود ها هست. در همه روز های کند زندگی . ژان رفته از دارو خونه برا خودش دارو بگیره, من سرما خوردم و نمیتونستم همراهش برم , چند شب پیش آب جوش ریخت رو پاش و پاش سوخت و دیروز رفتیم دکتر که تاول هاشو پانسمان کنه, امروز هم پانسماانش رو عوض کرد . دلم براش خیلی سوخت..  من برا خودم یک مینی آفیس درست کردم گوشه خونه , ی میزی بود که هیچ استفاده ای نداشت .. الان میز کار منه .  یک چند تا تصویر هست تو ذهنم.  یکی اینکه دنیای زبان انگلیسی من پر از ادمه,, سرم رو که میچرخونم کلی آدم میبنینم. اما دنیای آلمانی ام خالیه هیچ کس توش نیست .. من ام و یک حیاط خالی  بعد از تمام شدن کار آموزیم رفتیم ایران و برگشتیم و الان یک ماه که همه چی شده مثل قبل . دنبال کار گشتن ..دنیای کار پیدا کردنم مثل یک خیابون طولانیه در یک فضای باز و بی انتها.. تهش معلوم نیست. هیچ ساختمونی در و برش نیست.. هیچ جنبنده ای.. مثل جاده های ته دانشگاه زنجان ..یا کویر مرنجاب ..  و من بی هیچ تصویری از انتها و اصلا بدون اینکه