=هی به خودم میگم باید مرتب بنویسم. اما گاهی نمیاد. گاهی که سرم شلوغ مهمونامه.. گاهی که سرم شلوغ رفتن مهمونامه گاهی که سرم شلوغ خودم میشه.. علاقه ای ندارم گزارش بدم از دو هفته گذشته، ترجیهم اینه که همین الان رو بنویسم. گوشی چپ لب پایینم از تو دهن ی چیز قلمبه ای شده که هی میشه باهاش بازی کرد. طرف راست فکم از دیشب به طرز بدی درد میکنه. =احساس میکنم دوست دارم اونقد ورزش کنم که دیگه هیچی انرژی نمونه تو وجودم. بدش دوش گرم بگیرم و به یه خواب طولانی فرو برم.امروز تو آفیس مایو ندارم .. کاش بشه از یکی قرض گرفت رفت شنا. هه =دیشب با یه گروه آدم رفته بودیم شنا. من خوشال بودم اونی که عینکی بود مجبور بود عینکش رو برداره و کلا نمیدید. من از خدای بزرگ سپاسگزارم که بعضی آدم ها رو عینکی آفرید. چون اگه دید چشمشون کافی بود دیگه آب و خشکی براشون یکی میشد. آی فککم . به جهنم که مردم آدرس اینجا را دارند و پس فردا عینکی با من بیشتر از اینی که هست لج میشه . به خود جهنم. =یک چیزی رو من همینجا بگم به دوستم نر-گس- دختر خوب. همیشه اون چیزی که تو میبینی واقیت نداره و آدم ها اونقد که نشون میدن خوشحال نیستن.اگه تورو ی
دوست داشتن- نقطه نجات آدمی ست-