Skip to main content

Posts

Showing posts from October, 2018

چند تا خبر جدید

۱-  بلاخره از شرکت آمازون بهم جواب دادن و منو رد کردن. چقدر منتظر بودم و چقدر راحت شدم از دستشون. بهترین دلیلم برای خوش حال شدن این بود که تنبل وجودم خرم و شاد شد ازاینکه لازم نیست جام رو تغیر بدم و از صفر  شروع  کنم. ۲- خبر دیگه اینکه یک بار سر ناهار با رییسم همینطوری پروندم که من خودم رو ۵ سال دیگه در نقش یک مدیر تکنولوژی میبینم و هر چی فک میکنم نمیبینم که در آینده "کار ِداده" انجام بدم. دوست دارم بیشتر با تیم های مختلف سر و کله بزنم و مدیریت پروژه یاد بگیرم و مالکیت یکی از نرم افزارهایی که تیم آی تی برای ساپورت تیم های داخلی میسازه رو به عهده بگیرم.  رییسم انگار مدت ها بود هر شب از خدا همین رو میخواست که من بیام و بهش همچین چیزی بگم. با رویی باز و لبی خندان و چشمانی درخشان گفت پس اینکه دیتا آنالیست باشی هیچ کمکی بهت نمیکنه و بهتره هر چه زودتر برات راهی پیدا کنیم و به اون مسیر پل بزنیم. بیچاره خواست کمک کنه اما نمیدونم چرا نمیتونم باور کنم نفع شخصی نمیبره. هر چی باشه ما سه سال پیش دعوای بدی کردیم و با اینکه با هم خوب شدیم اما هرگز دوست ِصمیمی نشدیم.  سر همون ناه

زندگی در بلاتکلیفی

صبح هایی که نمی نویسم کل روزش میرم رو دنده اتومات. اما روزایی که صبحش مینویسم آگاه تر و هشیارترم. حواسم هست امروز میخام چکار کنم. فرمون رو میگیرم دستم.  چی مینویسم ؟ یک سری سوال هست که بهشون جواب میدم. جواب هایی کوتاه و سریع و بدون فکر. سوالهایی درباره آگاهی و هشیاری, پذیرش خودم و شرایط, مسوولیت پذیری, زندگی هدفمند, خود ابرازی و راستی و درستی. اینها به روایت کتابی از ناتانیل برندن  ۶ ستون عزت  نفس هستن.  تو خود کتاب آخر هر فصلی پیشنهاد میکنه صبح ها زود قبل شروع کارای روزانه ۴ - ۵ تاجمله رو کامل کنیم.. به هر جمله مینیمم ۶ تا جواب باید بدیم ..  مثلا اگه امروز ۵ درصد آگاهی ام رو افزایش بدم..  اگه امروز ۵ درصد بیشتر شرایط / بدنم/ احساسم رو بپذیرم..  اگه امروز ۵ درصد بیشتر مسوولیت شادی ام رو به عهده بگیرم.. من سرم درد میکنه برای برنامه های شخصی. برای قرار مدار با خودم. بعد تموم کردن کتاب ۶ ستون عزت نفس ( نسخه صوتی اش دریوتیوب ) یک برنامه ۳۰ هفته ای  از تو سایت آقای برندن پیدا کردم (  اینجا ) و نوشتن های صبحگاهی رو شروع  کردم. اوایل سخت بود که این ۱۰ دیقه رو سر صبح به رو

مرور دوباره زندگی در فاصله نوشیدن یک لیوان چای

می خوام اتفاق های اخیر رو دور نگاه کنم و این پست رو بنویسم در حالی که چای داغی ریختم و منتظرم سرد بشه  برای یک موقعیت کاری در شرکت آمازون درخواست پذیرش دادم. در واقع خانومی از بخش مدیریت منابع انسانی آمازون تماس گرفت و ازم پرسید اما دوست دارم باهاش تلفنی راجه به یک موقعیت کاری در بخش رضایت مشتری تلفنی صحبت کنم ؟ گفتم چرا که نه!  روند استخدامشون خیلی سخت بود.. ۷ مرحله داشت. دو تا مصاحبه تلفنی,  یک امتحان ریاضی - کسب و کار خیلی سخت (Business Math) ( که تنها نکته اش داشتن سرعت بالا در امتحان بود و همین برای من بی معنی اش کرده بود )  و ۴ تا مصاحبه حضوری هر کدوم به مدت یک ساعت در یک روز.  واقعا ده روز طول کشید برای همه این مراحل اماده بشم و از هر مرحله جان سالم به در ببرم. واسه مصاحبه حضوری ۲ روز قشنگ درس خوندم. وقتی از مصاحبه های حضوری در اومدم کمی عصبانی بودم که اینا فک میکنن کی هستن که اینقدر سخت میگیرن ..  و از همون موقع درگیری ذهنی بدی پیدا کردم که حالا اگه اینا منو قبول کنن من چی کار کنم ؟ آگه این وسط ها حامله شدم چی ؟  اگه همین الان حامله باشم چی ؟ خیلی استرس گرفتم .. ا

کاش آینده را میشد پیش بینی کرد

کنترل روزگار از دست من خارجه.  الان که این رو مینویسم دیانا برگشته پیش مادربزرگش و دیگه پیش ما نیست . دلیلش و اتفاقایی که افتاد چقدر سخت و اذیت کننده بودن. حوصله ندارم اینجا دوباره بگم .. ما میگردیم دنبال ۲ تا گربه دیگه.. ۲ شنبه گذشته ۴ ساعت مصاحبه حضوری داشتم با یک شرکت گنده و هفته دیگه جواب نهایی رو میدن. هیجان دارم که جوابشون چیه. و هم زمان شک دارم که قبولم کنن. همون موقع تلفن هم آقای رییس بهم گفت تو حتما از پس این کار بر میای اما میدونم ظرف ۳ هفته خسته میشی و ول میکنی این کارو . به نظرش برای این کار زیاد خوبم. خودم هم توصیف کارش برام خیلی جذاب نبود اما تغییر مسیری که دوست داشتم در زندگی شغلی ام اتفاق بیفته و از تحلیلگری داده به سمت مدیریت بره رو در خودش داشت. نمیدونم برنامه های زندگیمون چی میشه و احساس میکنم تحمل این قدر نامعلوم بودن از توان من خارجه . برام سخته همین جور زندگی رو بازی کنم تا ببینیم چی پیش میاد .  دیگه میخام بگردم دوباره دنبال کار. اصلا به حرف انزو هم گوش نمیدم . عمر من در این شرکت و این شغل به سر اومده  الانم منتظرم که پاتریک بره تا منم شروع