Skip to main content

Posts

Showing posts from September, 2015

هر روز عاشق تر هر روز شيرين تر !

بلاخره من کشف کردم چرا نمیشه برای من کامنت گذاشت! از الان به بعد  باید بشه ژان ميره كنفرانس ، من تا اخر هفته تنهام ، تا وقتي به نبودنش فكر نمي كنم زندگي مون بديهي ترين امر ممكن در جهانه،  وقتي تصور دوريش مياد جهان ناگهان بهم مي ريزه و من صداي پاهاي دلتنگي رو ميشنوم كه به در خونه ما ميرسه، با خروج ژان از در بي صدا وارد ميشه و اروم خودشو به اتاق خواب ميرسونه ، مي خزه زير پتو، پتو رو سرد و نمناك ميكنه، بعد ميره و خودشو روي مبل اتاق هال پخش ميكنه ، ميز اشپزخونه و در يخچالو به خودش الوده ميكنه و حتي به حموم و جا كفشي و بند لباس هم رحم نمي كنه. صبح لاي موهاي خيس منه و بعدتر  كنار چاي روي ميز صبحانه است .. .  يادمه عروسي م و س رفته بوديم لار، اونجا يكي از عمه / خاله هاي م در بساط صميمي بعد عقد در جواب شوخي يكي از اشناها كه گفت شما ها ديگه سني ازتون گذشته عاشقي مال جووناس، بلند گفت ما هرچي پيرتر براي هم شيرين تر.. و من هميشه و هميشه به حرفش فكر كردم.. اين طور با كسي بودن يك نوع رابطه است كه من هرگز در گذشته تجربه نكرده بودم.. و الان با ژان .. هر چه بیشتر با هم هستیم بیشتر کنار دل همیم
در مطب دكتر به قصد چك اپ سرماخوردگي و بي ساماني  سر پر از افكار بيتاب  پيراهن تابستاني به زورِ ژاكت و جوراب كلفت بر تن   به تظاهر انكار پاييز  و دل مثل دل پرنده تند و بي قرار اين روز ها دل من مثل بازار روز يك شهر ناشناخته مي ماند قبل از باز شدن مدرسه .. من يك بچه ام در اين شلوغي كه دست مادرش از دستش در رفته. ادم ها و رنگ ها و صداهاي شلوغ و بي وقفه مرا مي ترسانند. شهر و خانه و راه برگشت را هم نمي دانم.. مثل ده سالگي در قم! ان بازار گيج.. ان همه تسبيح و مهر .. شلوغي حرم .. و يك شرط لازم: چسبيدن به چادر مامان .. گم نشدن.  هنوز به عنوان ديتا نينجا!! در تيم بيزنس اينتليجنس كار ميكنم . در كنارش  براي يك عالمه كارِغيرِ شغلي بايد اماده بشوم، خودم را كه در وسط انجامشان تصور ميكنم دلم ميخواهد هر جا كه هستم بيشينم روي زمين،  احساس ناتواني ميكنم، احساس غم ميكنم، حسودي ام ميشود به ادم هاي بدون وقفه ! ادم هايي كه انگار زندگي يا مهاجرت رويشان اثري نداشته، كه هرگز فرو نرفتند چرا كه هميشه پيش رفتند و مسير را از اول خوب ميدانستند .. بعد از تمام شدن فوق دكترا كه بالاترين مقام علمي است و هيچ چيزي در ايران

از اين روزا

١-احساس ميكنم زندگي ام در مسسر تازه اي قرار گرفته. رابطه ام با دنيا و بيشتر از همه با خودم مدام در تغييره.  يك سري روز مدام ملتهب و بي قرارم و بعد از اروم شدن يهو خالي ميشم، انگار هيچ هيجاني نبوده    ٢-رفتم و واكسن سرماخوردگي و سرخك سرخجه اريون زدم .. تو برلين اين ها الان مد شدن، همه جا تبليغ واكسن هست. دكتر منم ايراني، عاشق دوا و دارو. ،تا گفتم پارسال واكسن نزدم سريع دستور تزويق دوتا وكسن رو داد.  يك كوكتل از ٤ تا ويروس يا باكتري يا هرچي كه هستن تزويق كردن بهم.  ٣ روزه نصفه نيمه ام. عين مريضي هاي دوران بچگي.. يا حال بعد واكسن اون موقع ها  امروز پاتريك رييسم نيومد، من هم تمام روز براي چند تا كار ديگه درخواست فرستادم، شغل الانم رو تا حدي ياد گرفتم اما طمع پول و قرار داد بهتر دارم. اين كار اموزي كنوني بعضي وقتا ازم كار زيادي انتظار نميره و بعضي وقتا اسب ميشم براشون. بهرحال كه ادمي موجودي است ناراضي !  ٣-با عموم در حال كشمكش ام سر قضيه تقسيم يك ارث. باور كنيم يا نه پول كه مياد وسط همه همو پاره ميكنن. مادر و خواهر هاي منم تو خونه كلي پشت سرعموم عصباني ان و دعوا مرافع ميكنن اما به عموم كه م

یک اخر هفته در ماه سپتامبر

تو اتوبوسيم به سمت درسدن . برنامه داشتيم يكي از اخر هفته هاي سپتامبر بريم پياده روي.. اولش قرار شد بريم مونيخ. هم دوستاي قديمي منو ببينيم و هم كوهستان الپ رو پياده روي كنيم . من تا اخرين نفس پاي قرارمون ايستادم اما ژان چند بار گفت انرژي يك عالمه ساعت اتوبوس نداره.. به دو ساعت و نيم راضي شد. تازه از يك سرماخوردگي دراومده و كمي احساس ضعف ميكنه.  پياده روي اما برقراره. نزديك درسدن در مرز با جمهوري چك يك پارك ملي به اسم bohemian national park یا به آلمانی sächsische schweiz هست با كوهاي جنگلي و سنگ هاي غول اساي اتش فشاني ..از جنس  همونايي كه قبلا عكسشونو گزاشتم.. یک اتاق در یک آپارتمان ارزون کوچولو برای دو شب در یکی از روستاهای نزدیک مرز در کشور چک کرایه کردیم و برای رفتن از درسدن به اون روستا ماشین کرایه کردیم. نمیدونستم کرایه کردن ماشین آنلاین اینقدر ارزونه و راحته . البته که من گواهی نامه ندارم و میدونم این مسله گواهینامه دست و پای خیلی از سفرهای کوتاه و خوبو میبنده.. دوست عزیزم در گارچینگ ؛ سفر به مونیخ همچنان در برنامه است :) ... تو راه كلاس زبانم ، دو شنبه است..پياده رو