در همهٔ مکانهای آموزشی مثل دانشگاه، یک نفر هست که از اوّل اول اونجا بوده، معمولاً این آدم یا کتاب خونه داره(آقای باقری شریف) یا کلید دار و آبدارچیه (علی آقای دانشگاه زنجان)، یا کلا یه پستی داره که سرو کارش با دانشجو زیاده، ویژگی اصلیشم اینه که برا خودش یه قلمرو تحت سلطنت داره و کلا همرو ریز میبینه از اون بالا. همهٔ آدمهای دانشگاه هم به پستش میخورن اما اون سیستم خودشو داره. یک دنده، قلدر و قانون مند، قانون خودش! اینجا در این اموزشگاه ما (همون انیستیتو) یه آقای وسترمایر هست(من همش یاد یه کارتونی میافتم، یه خانوم وستر مایر داشتیم یجایی). قلدر، جدی اخمو و حاکمیت مطلق تاسیسات کل سیستم با اونه، با یه کلهٔ جوو گندمی و یه شکم جلو یه لباس کار آبی پوشیده و یه آچار دستشه و کلا همهجا هست و هیچ وقت هم نیست! یعنی وقتی دنبالش میگردی باید خوب بگردی.. همه کاری از فیکس کردن هرچیز خراب گرفته تا کلیدهای کامپیوتری و در و دوچرخهها و کل سیستم ساختمون دستشه. هفتهٔ پیش که صبحا با سوفیا با دوچرخه میاومدم زور میزدم تا بهش برسم و عقب نمونم، آخرش یه زانو درد حسابی گرفتم.. فهمیدم که هم چرخهای من خیلی کم
دوست داشتن- نقطه نجات آدمی ست-