نوریا و نیشا دوستای اینجام اگه یک روزی نیان .من نبودنشون رو حس میکنم. برای من مثل هم کلاسی میمونن .. نوریا یک دخترک بالغه که به دنبال شادی میره . اتفاق ها به ندرت ناراحتش میکنند. یک جورشعف تو وجودش داره . منو یاد فرزانه مندازه. یک فرزانه کاملا علمی و بسیار با تجربه. بعد ۲ سال ارشد و ۵ سال دکتری الان دوره پست دکتریه و سنش علمیش به دیدن انواع آدم ها قد میده .. صبر و شعورخاصی در این داره که از پس ماجرا های بین هم کار ها بر بیاد. میبینی .. در این روزگار تنهایی .. همچین آدمی دورو برمه .. روزی ۲ بار لیوان به دست میاد دم در با چشمای خسته میگه چایی میخام میای ؟.. منم میگم به جهنم این همه کار دارم .. بریم چایی .. ضمن چایی هم از خاطره ها و اتفاق هایی تعریف میکنه که هیجان یا خنده داره. نیشا یک خانوم آرومه که وقتی ازش بپرسی جواب میده. اسماشون منو یاد کارتون هایی میندازه که سنجاب توشه داره هیه .. اسمای دوستام رو میگم ..اگه اینجا بمونم میتونم زندگی کاریمو رو این روابط بسازم ..میتونم رو دوست تر شدن حساب کنم. همین الان خونه هر دوشون رفتم و مهمون سفره شون شدم. این یعنی خیلی :) اینا رو که
دوست داشتن- نقطه نجات آدمی ست-