Saturday, September 24, 2011

بعضی روزهای زندگیم

دیر وقته 
بعضی روزهای زندگیم پر حرف و بیتابم. هی میخام از خودم بگم. مثل امروز ..
بعضی روزهای زندگیم یک درس بزرگ میگیرم ولی نمیدونم چطور انجامش بدم!
این جهانی که من میبینم یاد گرفتنش تمومی نداره .. این جهانی که منم..
امروز فهمیدم خودم  یک چیزی در درونش داره که اتفاقا بائس آزار دیگران میشه و میدونید  که چقدر من به فکر دیگرانم ، 

امروز دریافتم که فقط یک هفته وقت دارم یک سمینار آماده کنم در حالی که خیلی کار نکرده دارم و تا الان اصلا به روی خودم نمیآوردم 
خیلی خسته ام اما نمیخام بخوابم
کلی کار در این جهان هست اصلا چرا آدمیزاد باید بخابه در حالی که میتونه سریال نگاه کنه یا برای همیشه در اینترنت بچرخه ؟
اصلا نمیخام
دیشب خواب دیدم که وبلاگم مشهور شده و بالای صد نفر در گودر به پستش لایک زدن ! بعد من خیلی ناراحت بودم .. حس میکردم دیگه حریم خصوصی ندارم خیلی حس بدی بود. اصلا حرفی برای گفتن نداشتم دیگه ..از گوگل بهم یک گلدون گل جایزه دادن بدش !!!

بعد خواب یک زنی رو دیدم که از بچه های کوچیکش برای تبادل مواد مخدر سوء استفاده میکرد یک پلیس مرد اون زنه رو دستگیر کرد. زنه قسم میخورد که اون کار ها رو برای شوهرش انجام میده ..

چه خواب هایی .. پریشب هم خواب دیدم که کنار پسره ام تا صب. بله 
همینا

زنده باد نامشهوری و حریم خصوصی

زنده باد دوست خوب


شب با نیشا رفتیم نشستیم یک بار و کلی صحبت علمی کردیم . این آدم های دانشمندی که ماییم . شب شنبه میریم آب جو میخوریم و در مورد پروژه تصمیم میگیریم. بله .
پیوست
با تشکر از نرگس 

No comments:

Post a Comment