Friday, September 23, 2011

before sunset

این رو برای تو مینویسم ..دلم برات مثل چی تنگ شده 
دیشب خوابتو دیدم . خواب دیدم  بهم بی اعتنایی... میبینمت .. می دو ام بغلت میکنم.. میبوسمت ..اما سردی .. بی محلی ..با هم میریم سفر.بهت تبریک میگم که ویزات اومد .. ازت میپرسم .. برام تعریف کن.. کی رفتی.. از شهر.. دانشگاه.. زندگیت میخام بدونم.. بارسلونا همون قد که میگند قشنگه..حالت چطوره.. دوست پیدا کردی؟ خوبی؟ آدم های زندگیت کیان ؟ شادی ؟ بگو برام.. بی تابم که بدونم ازت ..
 جواب هات همه یک کلمه ایه .. آرزو میکنم کاش باهم دوست بودی.. کاش حرف میزدیم. 
صبح بیدار که شدم دلم خواست بهت زنگ بزنم.. دلم خواست صدات رو بشنوم دخترک ..

 بهت بگم اون دفه که اومدی اروپا از سر بدجنسی ام نبود که خبرت رو نگرفتم. واقعن فکر میکردم خودت بهم میگی کی داری میای.. میدونم سرت شلوغ بود.. زندگی من هم خیلی در هم بود.. حساب خیلی چیزا از دستم در رفته بود.. 
 میدونم فکر میکنی اینقد بدجنسم که نشستم با خودم حسودی کردم و وقتی تو سفر بودی خبرت رو نگرفتم.. نمیدونی ولی.. چقد دلم میخواست ببینمت..از ته قلب خوش حال بودم که اینقد کارت خوب بوده که دارین میرین اونجا ارائه کنین.. بهت افتخار کردم پیش خودم.. میدونم چقدر سخت بود همه اون دو سال ارشد ..

حالا اصلا هر چی..ول کن. من هنوز امیدوارم  هنوز میدونم شاید یک روزی که حال هر دومون خوب بود با هم میشینیم حرف میزنیم. دست همو میگیریم. شاید اون موقع تو باور کنی که من اون قدر ها هم بد جنس نبودم. شاید خیلی وقت ها نمیدونستم دارم چیکار میکنم.. یا باید چی کار کنم.. بلد نبودم دوست خوب باشم .. 

الان که دارم برات مینویسم سبک میشم. شاید یک بار خوندی.. دوست دارم بدونی خوش حالم که میای .. خوش حالم از صمیم قلب. هر چند وقت میای تو ذهنم. تصورت میکنم با لباس های شاد و رنگی.. با حال خوب.. با روحیه خوب..از زندگیت راضی هستی . این تصویر خوش حالم میکنه..  دوست دارم این طوری ببینمت ..
:) باز هم بیا تو خوابم .. 




1 comment:

  1. طاهره توی خیلیییییییی قشنگ می نویسی.. نه اینکه چون تاتایی اینو بگم ها.. عاشق نوشتنت شدم.

    ReplyDelete