این برادران کارگر اینجا، اینایی که رو ساختمون کار میکنن.. همشون انگار از تو بدن سازی امدن. یه لباسای نصفه نیمه یی هم میپوشند و عضلهها رو میندازند بیرون و طبعا در اثر کار زیر آفتاب پوستشون هم میسوزه. قیافههای اکسرشون تو مایعهای ستارههای هالیووده. بلوند و میان سال و هات..مثال برادرمون جورج کولونی. همیشه سوال من اینه که این عزیزان چرا کار سختِ ساختمانی میکنند؟چرا نمیرند در فیلمهای بیشرفی بازی نمیکنند؟؟
از وقتی دانشگاه باز شده یک چند صد تا دختر خوشگل خوش هیکل به سان مدل ریختند تو دانشگاه.. همشون زیبا.. همشون خوش بو.. همشون پیرهنهای رنگی و کوتاه با صندلهای قرتی میپوشند و گردنبندهای بلند میندازند و موهای بلندشن رو رها میکنند در باد.
هیچ رحمی هم به حال دلم کارگرهای سختمانی خسته خوش تیپ آفتاب سوخته نمیکنند. رحمی به حال دل هیچ کسی نمیکنند کلا.. شوخ و شیطون رد میشدن و چشمها رو تنشون میمونه.. شب که میرسند خونه باید چشمارو از رو لباسا بتکونند تا بریزه..
بد واکنش این دوستان تن سوخته کارگر به همه دخترهایی که از جلوشون رد میشند یکسانه. یعنی باید یک دوربین بذاری ازشون فیلم بگیری لذت ببری.. یعنی هیچ تیکه یی رو از دست نمیدند.همه رو کامل چک میکنند و از یکی خوششون بیاد بهش صبح به خیر میگند و آرزو میکنند روز خوبی داشته باشه، دخترک هم لبخند میزنه میگه مرسی شما آقایون مهربان پر تلاش هم روز خوبی داشته باشید..
ای ی ی ..جهان جای نا برابریه..
پیوست ..کارگر که میگم یاد برادران افغان میفتم تو تهران.. لاغر وسیاه و کوچک و خسته.. یاد اینکه چقدر ازشون میترسیدم و دلم براشون میسوخت و دلم میخواست برند کشور خودشون.. تو کشور ما کار نکنند و متنفر بودم از اون هایی که متلک میگفتند یا دست تجاوز دراز میکردند به سمت من ..
و از وقتی خودم کشورم رو ترک کردم و خارجی حساب شدم برای آلمانی ها ..تو دلم به افغانی های ایران احترام گذاشتم چون من هم مثل این ها بودم.. غریب و سیاه و غریب!
اینها کارگر هایی که اینجا معرفی کردم بزرگند و تنومند و سفید با چشمان ابی. برای من قبول کارگر بودن این آقایون سخت بود.. آخر خارجی و بلوند و خوش هیکل که کار گر نمیشه. عصر که برمیگردند خونه جوری لباس میپوشند که باورت نمیشه این آقا همون آقاست پشت جرثقیل .. میتونی تصور کنی با لباس شیک خوش بو و کفش آدیداس و عینک آفتابی .. ؟؟
کارگر در دیار ما کفش آدیداس پاش نمی کرد چون بچه هاش گرسنه بودند. هفت سر عائله رو باید سیر میکرد و خواهرهاش رو جهاز میداد عروس میکرد و هزار تا بد بختی داشت.. مادر زاد کار گر بود.. مادر زاد بد بخت بود.. کارگر تو ولایت ما سک سی نبود..بدن سازی چمی دونست چیه .. کثیف و زشت و بد بو بود .. دختر های خوشگل محل سگ بهشون نمیدادند. اون ها هم حرف های زشتی به دختر ها میزدند به جای سلام صبح شما بخیر..
گفته بودم جهان جای نا برابریه..
No comments:
Post a Comment