استاد اینجا اقاییه که جوون به نظر میرسه یه چیزی حدود ۴۰-۴۵ ساله، اما فکر میکنم قیافش جوون تر از سنشه، حالا بگیم ۴۸ ساله..
استاد اینجام ۵ تا بچه داره که با چیزی که ما از زندگی مدرن شنیدیم در تضاد ه. آدمهای مدرن بچههاشون تعداد شون کمه. روایتی است که میگه این استاد ممکنه کاتولیک باشه و برا همین بچه زیاد داره.
اما فقط همین نیست، استاد اینقد بچه دوست داره که وقتی تو خیابون باهاش راه میری به بچههای مردم هم توجه میکنه.. یا یهو با مردم راجع به بچه اشون حرف میزنه.
اخر هفته گذشته رفته بود یک سمینار تو کالیفرنیا. نوریا هم کارم هم باهاش رفته بود. نوریا تعریف میکرد استاد ناخنهای یک دستش رو صورتی لاک زده بود.. چون داشت با دختر کوچیکش بازی میکرد و دخترک براش رنگ کرده بود. بد دیگه یادش میره پاک کنه.
میدونم انقد غرق کارشه که شاید ندیده دیگه ناخن هاشو..شاید هم براش اهمیت ندشته..
صبحها خیلی زود میاد.. و عصرها زود میره.. چون بیا برای خانواده اش وقت بذاره و بچهها رو از مدرسه بگیره..مردم اینجا میگن شخصیتش تو خونه با اینی که تو دانشگاه است خیلی فرق داره..
من میمیرم که ببینم تو خونه با بچه هاش چه جوریه
خانوم استادمون هم تو همین دانشگاه پرفسوره و کار تحقیقاتی میکنه!
همین.. گفتم خوبه آدم گاهی زندگی دیگران رو ببینه.. من همین خودم رو گاهی به زور تکون میدم. این استادم یک خانواده داره با ۵ تا بچه و یک گروه داره با ۱۷ تا دانشجوی فوق لیسانس و دکتر و پست داک..
همه اینا درس عبرته برا اونها که میفهمند.
No comments:
Post a Comment