Skip to main content

Posts

Showing posts from January, 2015

انگار يكي اين زمان و مكان رو هر روز با مقياس جديدي اندازه ميگيرند

تازه از ايران اومديم . دقيق ميشه دو ماه و نيم ولي من هنوز احساس ميكنم ايران و ادم ها نزديك هستن. بنظرم فاصله ها كوتاهه و همه چيز در يك سطح ارومي قرار داره. ميدونم شيش ماه ديگه دلم خيلي تنگ ميشه و احساس دوري شديد ميكنم انگار فاصله هاي زمين كش مياد و من در دور ترين جاها از ايران قرار ميگيرم.  دوست دارم ديگه هر شيش ماه بتونم يك هفته كوتاه با اون ها باشم 

سال نو مبارک

نه اینکه اینجا ننویسم کلا برای خودم هم نمی نویسم .  این دو هفته تعطیلی خوش گذشت . عصری اومدم به روش همیشگی جمع بندی کنم  دفترم رو آوردم که بنویسم, همون لحظه ژان شروع به تمیز کردنخونه و جارو برقی کرد. من هم عذاب وجدان گرفتم پشتش دویدم و حین جمع کردن اشغال هام از رو مبل به این فکر کردم که آیا واقعن من کمتر خونه تمیز میکنم یا وقت هایی که اون تمیز میکنه وقتیه که من حوصله هیچ کاری در جهان ندارم و حتا حوصله خودم رو هم ندارم و به راحتی احساس "من خیلی کمتر تمیزمیکنم " بهم دست میده . واقعا نمیدونم. به هر حال دفترم موند رو مبل و من یادم رفت. بعد از تمیز کردن موقع شام شد. این موقع ها که من هیچ کاری نمیکنم وقتی میرم آشپز خونه همه چی تپه میشه و من بیشتر احساس بد میکنم. اون همیشه آرام و بی صدا هر چی به دستش برسه مرتب میکنه. اصلا یک تقویم میگیرم و توش علامت میزنم کی چند دفه تمیز کرد. این طوری  حد اقل اگه کمتر کار میکنم میفهمم.. شام رو گرم کرد سریال کامیونیتی رو هم آماده کرد با هم موقع شام ببینیم. ما دوستای خوبی هستیم در فیلم و سریال دیدن! به هر حال که به همین راحتی از  خیر جمع بندی کر