Skip to main content

Posts

Showing posts from 2023

مامانی و آقاجون

کیلومتر ها و سالها از اخرین نشانه های شما دورم دلتنگتونم کاش میشد به گذشته رفت زمان خیلی عجیبه از طرفی بی نهایت امن هستم که دست ادمهای نادرست به اسیب پذیر ترین جاهای زندگی من نمیرسه از طرفی دست من هم به دلتنگی هام دیشب دل تنگی نمی گذاشت بخوابم, نفسم تنگ بود باید گریه میکردم اما دوتا بچه‌ی نوپا و استرس بیدار شدن فردا نمیگذاشتند اخرش دل سپردم به دلتنگی، به مامانی.غم رو گذاشتم که بیاد.. حتا بدون گریه. مواجه شدن با اسیب پذیری یجوری غریبی وصل شدم به مامانی یادم افتاد وقتی بچه بودیم مامانی هم دلتنگ نبودن مادرش میشد. یادم افتاد که چقدر مادرش رو دوست داشت. این غم دلتنگی برای کسایی که برامون مادری کردن ما رو بهم وصل کرد و من اروم شدم از اون همه شبهای تابستون و زمستون تماشای زندگی کردنش، این برام موند که میدونم یکی خیلی دوستم داشت و این که برای زندگی کردنم مدل یک ادم واقعی روبروم بود با بدی ها خوبی ها دل تنگی ها و تلاشهاش برای زندگی