خوابم میاد. از وقتی به این شرکت اومدم صبح ها ۸:۳۰ اینجا هستم . و عصر ها ۵:۳۰ کارم رو تموم میکنم . حتا اگه خیلی کار داشته باشم. بقیه اش رو میگذارم فردا. (غیر از مواقع دد لاین که خدمتتون گفتم ) دیشب رفتیم تو تخت و برنامه ماه آینده رو مرور کردیم. کی اسباب کشی کنیم . کی خونه قبلی رو رنگ کنیم و تحویل صاحب خونه بدیم . کی با شرکت اسباب کش تماس بگیریم. کدوم آخر هفته من میرم کارگاه و نیستم . دوقلو ها کی میرسند . از روزی که ژان به این خونه اومد اینجا رو دوست نداشت . همسایه ما مدام اشغال ها ش رو میگذاشت سر راه ما. تی یک سری نامه نگاری و تحقیقات ما از حق خودمون آگاه شدیم و به صاحب خونه اطلاع دادیم که اگه اینا آشغلاشون رو جمع نکنن ما از حق اجاره مون کم میکنیم. و چند تا عکس از شرایط موجود ضمیمه نامه کردیم. باورکردنی نبود ظرف چند روز راه رو آپارتمان ما به صورت کاملا امروزی تمیز و مرتب شد . همسایه دست بردار نبود . شب ها تا در وقت خرت خرت راه مینداختن و در خونه اشون رو با هر بار رفت و آمد به هم میکوبیدن و تا نیمه شب تو راه رو با صدای بلند حرف میزدن. ژان یک نامه اعتراض آمیز دیگه نوشت و نتیجه ای
دوست داشتن- نقطه نجات آدمی ست-