١- ماماني هميشه از مادرشوهرش با احترام زياد حرف ميزد، هميشه ميگفت مادرشوهرم خيلي خانوم بود، مهربون بود.. شايد كلا از معدود ادمايي بود كه از مادرشوهرش خاطره و دل خوش داشت. شايد هم اون اولين تصويرو از مادر شوهر بهم داد. بقيه ادما رو درست نميتونم بشمرم، اما فكر كنم خودتون به اندازه كافي امار داريد.
٢-مادر ژان يك زن تپل با موهاي طلايي بلنده كه جلوي موهاش هميشه چتري كوتاهه، البته تپل كه ميگم چاق نيس اما خب.
ماه اكتبر گذشته بهمون پيغام داد كه همراه دخترش مياد پاريس تا با خوهر ژان در يك كنفرانس يك هفته اي همراه باشه، خودش در تعطيلات بود اما ميگفت ٦ ساله با دخترم تنها نبودم.. تو پيغامش بهمون گفت ايا براي ما ممكنه دو روز ميزبانش باشيم تا روز تولد ژان بتونه پيش ما باشه؟ معلومه كه ما استقبال كرديم. دو تا ايميل عذرخواهي براي من فرستاد كه ميبخشيد من خودمو دعوت كردم خونه ات و اصلا تميز نكن و من ميدونم يك زن كه كار ميكنه اصلا وقت تميز كاري نداره. اگه به خودت سخت بگيري ناراحت ميشم،.. ايميل دوم هم اين بود كه چي كادو بگيريم براي تولد ژان.. و بازم عذر خواهي براي سه روز! ميدونستم تعارف نميكنه، ميدونستم عميقا دوس نداره من احساس خانواده شوهر بهم دست بده. اومد و يك عالمه خوراكي برامون اورد و البته چون به حواس پرتي معروفه قوري و دو فنجوني اي كه به عنوان كادوي كريسمس بهمون داد برچسب قيمت اش روش بود و ما نيم ساعت خنديديم از كارش. يك روز از صبح تا شب چارتايي به پارك ابي رفتيم كه خيلي خوش گذشت و دو روز ديگه خيلي سريع به چمدون باز و بسته كردن گذشت.
بايد از خواهرش در يك جاي جداگانه بنويسم. ژوآني دو سال پيش كنار خانواده دوس پسرش كلا يك ادم ديگه بود، اون موقع هم رو مونترئال ديديم و من چقدر دوستش نداشتم. اين سه روز كه پيش ما بود خيلي فرق داشت، تونست احساسمو از 'من اين ادمو نميتونم دوس داشته باشم ' به پذيرفتنش به عنوان يك فرد خانواده تغير بده ، در اين حد خوب بود.
مادر ژان برام يك هديه خيلي خاص اورد. يك البوم از عكس هاي بچگي ژان از روزاي تولدش تا وقتي ١٧-١٨ سالش بود. يك البوم واقعا عزيز. عكساي بچگي ژان رو اين ور و اون ور خونه پدر بزرگش ديده بودم.. اما اين يك چيز ديگه بود.
نميتونم احساسم رو به مادر ژان توصيف كنم. نميدونم ايا متوجه بود چقدر كارش قشنگ و دل نشين بود برام .
اين ادم مهربون تو عشقي كه به ژان داره من رو سهيم ميكنه و احساسشو با من به اشتراك ميزاره، يك طوري انگار كه من اصلا احساس جدا بودن و فاصله داشتن با دنياي مادري اون ندارم.
٣- بدون شرح
this is test comment
ReplyDelete