موندنم خونه
نه از سر تنبلی ها . اصلا . ساعت ۷ از خواب پا شدم و از لحظه بیدار شدن ذهنم فعاله
تصمیمات تو ذهنم این ور اونور میرند .. تاسمیماته اینکه بعد از دکتری میخام چه کنم . چی دوس دارم (هیچ نمیدونم ).. چی دوست ندارم . (تا حدی میدونم )
اره میگفتم . امروز صبح نشستم جلو اینه و با خودم گپ زدم . راستش اینه که پروژه دومی که به خاطرش کوبیدم این همه راه رفتم امریکا هنوز نصفه مونده .. بعد استاد بزرگ گفت که: " اگه نمی خوای تو علم بمونی و کار ریسرچ کنی بهتره که وقت خودتو هدر ندی و پست دکتری نگزرونی . منهم برای ادامه این پروژه یک دانشجویی دکتری استخدام میکنم ". و این جملات من رو به فکر وا داشت تا ببینم میخوام چی کنم در زندگی .
من در تمام سال های تحصیل سرم رو از لاک شکسته خودم در نیاوردم ببینم اطرافم چه خبره. چسبیدم به وظیفه اصل و اون هم انجام دادن کار های خودم و گرفتن مدرک خودم بود. دوره دکتری هم همینجوری گذشت. با تقریب خوبی خودم رو درگیر کاری دیگران نکردم و نمیدونم اون ها دقیقن از چه روشی دارن استفاده میکنن که مساله خودشون رو حل کنن. خیی هاشونو نمیدونم اصلا مساله شون چی هست . منظور هم کار ها و سایر دانشجو هاست
حالا نمیخام توضیح بدم چیکارا کردم .. اما کارای خودم رو خوب بودم . خودم راضی ام و این برای من خیلیه.
مسله الان اینه که ول کردن پروژه دوم برام سخته . اونم بعد اون همه زحمت که برا یاد گرفتن پایه های زیستی مساله کشیدم . راستش ی جورایی احساس میکنم این پروژه منه و دلم نمیخاد کس دیگه ای انجامش بده .
تازه هنوز اولشه و کلی تا چاپ نتیجه مونده . حد عقلش اینه که باید یه سه ماهی رو شبیه سازش وقت بزاره آدم و بعد هم نوشتن مقاله خودش کار میبره . من هم کلا از الان ۵،۵ ماه وقت دارم برای دکتری ،. دیروز هم نوشتن تز ام رو شروع کردم.
میشد پروژه دوم رو با تمدید قرار داد به مدت ۶ ماه کامل انجام داد . و میشد تز رو هم در این مدت انجام داد و مقاله هم داد .
(با در نظر گرفتن این شرت که در هر صورت من باید تا ماه سپتامبر تزم رو بدم و در شرایط بهتر حتا دفاع کنم. هیچ جور تمدید دوره دکتری امکان پذیر نیست )
اما در کنار همه اینها میدونم که من نمیخوام کار علمی رو به عنوان حرفه ادامه بدم . و این موجب میشه فکر کنم که هر جور وقت گذاشتن برای ادامه کار صرفا وقت هدر دادنه و من میتونم برم یک شرکتی کار آموزی برای ۶ ماه و بعد هم برم سر کار.
اگه این ۶ ماه رو بمونم مقاله دوم بنویسم اون وقت فقط حقیقت دنبال کار گشتن رو ۶ ماه عقب انداختم و باید بعد تموم شدن کاری علمی شروع کنم ی ۶ ماه کار آموزی .
همه مساله هم وجدانیه که نسبت به این پروژه دوم و "نیشا " دارمه
من و نیشا با هم زحمت کشیدیم .. ساعت ها وقت گذاشتیم ویدیو ساختیم . اون خیلی زحمت کشید واسه کار تا همین جا. حالا اگه من سر تصمیم فردی خودم ول کنم معلوم نیس که نفر بعدی چقدر به ویدیو هایی که ما درست کردیم و کارایی که تا حالا انجام شده استناد کنه. شد کلا یک شبیه سازی کنه و بس. من احساس عذاب وجدان میگیرم و این خیلی بده .
تازه ۶ ماه که خیلی نیست . تو کل عمر آدم
من واقعن نمیتونم تصمیم بگیرم . اگه تازه بخوام هم پروژه رو ادامه بدم باید بتونم لیپوسکی رو قانع کنم. اون خودش یک مرحله است.
حالا الان میرم یکم تز مینویسم تا ببینم چی میشه . امروز روز دومه که شروع کردم !
No comments:
Post a Comment