Thursday, October 8, 2015

ديشب كلا ٥ ساعت خوابيدم، همش هم كابوس ديدم..

امروز صبح ساعت ٧:٤٥ پريدم از خواب ، مسواك زدم، بدون صبحانه پريدم رو دوچرخه به مقصد دندون پزشكي. من ادم خوش دندوني ام ! از سال دوم ليسانس كه رفتم درمانگاه شريف يه چسه دندونم رو پركرد تا همين پارسال كلا دندونام خوب و خوش بودن. پارسالم خوب و خوش بودن اما ژان اصرار كرد برو چك كن. رفتم و حق با من بود، سالم! اما يك جرم گيري اساسي از دندونام كردن! 
من از ادم هاي خوش شانس روزگارم در اين مورد. 
امروز صبح در طرح چك اپِ عموميِ وجودم، وقت دندون داشتم.از ساعت ٨ تا ٩ گرسنه و بي وقفه زير بارون به موازات يكي از بزرگترين پارك هاي برلين ركاب زدم ،از دست ژان عصباني بودم كه شب تا دير وقت راجع به سه تا موضوع بنيادي از ساعت ١٠ تا ١٢ حرف زديم و من استرس گرفتم و تا ٢:٤٥ خوابم نبرد... هي ركاب زدم و هي ركاب زدم.. رسيدم؟! نخير، چون راهو گم كردم.  ساعت نه بود كه فهميدم نزديك افيس  ام و چقدر خوش شانس كه بطور تصادفي نزديك افيس پيدا شدم. وقت دندونمو با يك تماس عقب انداختم، با خجالت برا خانومه توضيح دادم كه گم شدم!!!و يك ساعت طول ميكشه برسم و نميتونم چون كار دارم..  تو راه به سمت افيس نون خريدم. 

همه اينا رو گفتم كه فقط به اين جمله برسم.. با وجود اون همه فكر تو سرم و استرس دير رسيدنم به دندون پزشكي و بعدش به افيس...صبح امروز جادويي و زيبا بود.  


No comments:

Post a Comment