در ادامه باید به کار ۲-۳ روز اخیرم یه اشاره بکنم..خب.. فقط فکر کن چقد استاد آدم میتونه دوست داشتنی باشه.. هی بگه "به خودت فرصت بده..نگران نباش.. عجله نکن..":) ..منم بیجنبه..در نهایت من و ایزینگ مدل با هم کنار اومدیم، فک کنم مثل همیشه من سخت گرفتم.. اون همه کار لازم نبود. میدونی همیشه چه پروسه یی در مورد من تکرار میشه؟ وقتی یک کاری دارم که انجام بدم فک میکنم که باید همهٔ همهٔ جزئیات رو در نظر بگیرم همهٔ محاسبتو دقیق انجام بدم.. بعد برا خودم کوه میسازم، بد هم یه پروسهٔ خود آزاری رو شروع میکنم که: تو بی عرضه ترینی، چقدر طولش میدی.. چقدر بی سوادی.. اینارو همکلاسیهای ترم ۵-۶ کارشناسیت خوب میدونستن!! خر سالت شده هنوز نمیتونی مثل آدم درس بخونی!!! بعد یک عالمه خود تنبیهی، بالاخره ۶۰-۷۰% کار رو انجام میدم..میرم سر جلسهٔ امتحان میشینم یا میرم شروع میکنم گزارش دادن..و ۹۰% مورد عاقبتش به خیر میشه! نمیدونم چطوری ولی!! این من همیشه از آینده یی که اون من سرزنشگر نشون میده، قصر در میره....
Wednesday, October 28, 2009
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
-
نگران کامپیوترم هستم. حرکات ریقویی از خودش نشون میده. این جوری نبود هیچ وقت. این سگی که تو این خونه هست آدم رو عاشق خودش میکنه بسکه میفهمه !...
-
سلام من برگشتم، هنوز شادم، هنوز پوست تنم از خوشی پره، هنوز سردرد خلأ نیومده سراغم، من وارد مرحلهٔ جدیدی شدم که وقتی آدمها برای بار دوم به...
-
امروز منو گول زد، صبح که پا شدم ساعت ۷:۴۰ بود خواستم بخوابم که یهو صدام کرد گفت ببین چقدر آسمون آبیه.. حیف نیس بگیری بخوابی.. بد دیدم راس می...
No comments:
Post a Comment