Wednesday, January 20, 2010

:)

یه وقتهایی دوست دارم بشینم واسه خودم آهنگ دامبولی گوش کنم، وسط کارا، وسط شلوغی ها

دوست دارم میدونی‌

تا وقتی‌ همزبونی

یه‌ عمریه باهاتم

عاشق یک نگاتم..

مرسی‌ سمانه و سیامک که دیشب رفتم زود خابیدم، با اینکه صبح باز دیر پا شدم اما عذاب وجدان نداشتم که من کم کاری کردم. تازه مرسی‌ خودم که بالاخره دیشب برا بار اول نشستم توی خونه زبان خوندم و یه‌ عالمه میوه خوردم

مرسی‌ سیامک که اینهمه آان لاین هستی‌

رنگ چشات عسل

طعم، لبت عسل

اسمت که شیرینه..

مرسی‌ جینگلی، هرچی‌ سوال دارم تو اونجایی‌ که جواب بدی، هرچی‌ گیر می‌کنم تو بلدیش، و از همه مهمتر خیالم یه‌ جور عمیقی از دوستیت راحته، انگار میدونم که هیچ خطری برام نداره..انگار یه‌ کتاب مرجع مهربونی که از یاد دادن احساس خوبی‌ بهش دست میده و علم رو رقیبانه نمیبینه..



1 comment: