Tuesday, January 10, 2012

پس از باران

امروز صبح با شکم درد از خواب پا شدم .
سردیم  کرده بود. قریب به یک ساعت تو دست شویی نشستم . بعد حموم گرفتم و بعد دست شویی دوباره.. اسهال .. ای ی ی .. . بعد فهمیدم علت این همه درد موقع جیش کردن عفونت ادراری میتونه باشه ..چند روزه آب نمیخورم .. همیشه آب که کم میخورم همینجوری میشم .. یک قطره جیش با عذاب میاد بیرون .. هم زمان پریود هم بودم ..خون .. درد .. آی..
باور نکردنی بود که من همه امروز صبح تو دست شویی بودم ..
اینا رو که یک بار با خودم مرور کردم  دیدم دارم با زنده بودن خودم مبارزه میکنم. انگار میخام دیگه زنده نباشم . با این کاری ساده لوحانه .
بعد پا شدم .. صبحانه حاضر کردم .نون رو گذاشتم تو فر .. نبات داغ خوردم و به کارول گفتم شام بریم بیرون
 تصمیم گرفتم زندگی کنم.
 خودم رو به خاطر رفتن بابا تنبیه نکنم. اینجوری نه عشقم بهش ثابت میشه نه احساس تنفرم از اتفاقا تی که افتاد کم میشه ..
دیشب برای بابا یک نامه سه صفحه ای نوشتم ..بعد زنگ زدم به همون پسر عموش که امریکا اومده بود دیدنم.. خبر نداشت.. دلش بد جور گرفت..
.. حالا حرف هام رو مینویسم  آروم آروم

نوشتن تسکین میده 

No comments:

Post a Comment