Thursday, August 16, 2012

تولدم

برای جشن میلاد خودم که باید در آفیس سپری بشه

برای امروزی که بابام همیشه شاد بود از اتفاقش
و صد بار برام تعریف کرد اون روزو .. سال ٦٣ صبح زود.. دوید اومد خونه از بیمارستان. آقاجون رو برداشت برد آرامگاه، خاک مادر بزرگش (مامان آقاجون) و اونجا بهش گفت که من به دنیا اومدم و دخترم و اگه آقاجون اجازه بده اسم مادرشو روم بزاره و آقاجون هم خندید ظاهرا و بعد اسم من شده طاهره .
بابا فقط فکر نکرد که این یکم قدیمیه. من اسم خودم رو خیلی دوست نداشتم. بخاطر ط  دسته دار
و هه  دو چشم .
اما عیبی نداره میدونی هزار تا تفسیر میشه پیدا کرد برا دوست داشتن اسمم . یکیش همین اتفاق مهم که اسم من به یاد یک آدم خیلی عزیز انتخاب شده.

برای خودم که راضی ام از خودم و به بیشتر صدا هایی که از ته وجودم میاد گوش میدم.
برای تولدم

برای مامان که هیچ وقت روز تولد م رو جا ننداخت و همیشه همیشه تو این سال ها بهم زنگ زد.

من دوس دارم امروز برا خودم کیک بخرم و شمع فوت کنم.

دوست دارم شیرینی بخرم ببرم کلاس زبان :)



No comments:

Post a Comment