صبح که میومدم داشتم فکر میکردم که خیلی وقته ننوشتم. امروز هیچ کاری ندارم. یعنی کار همیشه در زندگی هست اما لزوما حوصله نیست. حالا باید یک برنامه هکی برای خودم بریزم. شاید بعد از ناهار.. تنبلی ام امروز . شاید که تقصیر هوا باشه که ابری و بارونیه . شاید تقصیر استادم باشه که دیگه از دیروز بهم کارجدیدی نداده و من انقدر خود انگیخته نیستم که بدون فرمان اون بشینم و فصل آخر پایان نامه ام رو بنویسم. خودش گف دیگه ننویس تا بهت بگم. حالا منم نمینویسم . خدا تنبلم ..
انگار گناه میشه حداقل بشینم ببینم چی هست اون محتویات احتمالی فصل اول .
حالا البته سی وی ام هست که دارم آماده اش میکنم. یک کار سخت جهان سی وی نوشتنه ، اصلا
من انگار که همش دارم سختی میکشم وقتی میشینم سر سی وی ام نمیدونم چرا .
کار دیگه زبانه . تمرین های نمام نشدنی زبان . اه ..
این بود احساس امروز صبح من. اصلا اینها کارهای جذابی نیستند برای یک جوان.
کاش همه آدم های دنیا فارسی حرف میزدن . اونوقت این مشکلات من یک دهم میشد.
یعنی غر دارم ها :) جدی نگیرین .
کاش همه آدم های دنیا فارسی حرف میزدن . اونوقت این مشکلات من یک دهم میشد.
یعنی غر دارم ها :) جدی نگیرین .
No comments:
Post a Comment