Friday, October 19, 2012

یک کتاب خونه با سقف کوتاه که امن بود

خانه هایی که سقف کوتاه دارند حال من رو خوب میکنند .  یک کتاب خونه نزدیک خونه من هست که یک طبقه است و فقط یک کتاب خونه  است. انتظار دیگه این از این مکان نمیره، سقف آرام کوتاهی که تو دلش کلی کتاب جا داده و آدم میتونه عصر ۵ شنبه ای که توان تا یک شهر دیگه سفر کردن رو برای رفتن به سر کار نداره بیاد اینجا. اونقدر هم دل ربا هست که آدم هوس عکاسی از درخت کوچک وسطش بهش دست بده.
من از اینجا ۲ تا خاطره دارم یکیش خوب که مربوط به دفعه قبل میشه که با یک آدم خوب  حرف زدم و یکیش بد که استادم به خاطر بد بودن گزارشم یک داد زد سرم تو ایمیلش .
تازه یک حیاط داره وسط ساختمون با گل و درخت پاییز.. نشسته سر جام یک چند تا عکس گرفتم. تنبلیم میومد جام رو تکون بدم و البته که مثل همیشه از آدم هایی که اینجا نشسته اند خجالت میکشم ..




 خوشی من در این مکان زیاد طول نکشید منشی گروهمون تلفن زد بهم و گفت رییس بزرگ میخواد باهات تلفنی حرف بزنه. وقتی وصل کرد تلفن رو ، استاد قبل هر چیز بهم گفت باز تو قایم کردی خودت رو. بعد با محبت گفت تا ۲ هفته دیگه تزت رو بده به من و تا ۲ ماه دیگه دفاع کن لطفا. هیچ آلترناتیوی هم نداریم .  
منم و بدو بدو حالا 

No comments:

Post a Comment