اين روزها شايد شادترين دوران زندگيم رو در يك سال گذشته تجربه كردم، شادي رو با تمام وجودم صدا كردم و دست از دعوت غم و تنهايي برداشتم، هر تصوير ترسناك رو با يك تصوير امن عوض كردم و به طرز ساده لوحانه اي روياهامو از نو نوشتم ، هر بار كه خالي شدم خيلي اروم و با محبت از خودم پرسيدم چه اتفاقي افتاد؟ چي حالت رو بد كرد؟ و بعد دوباره شوق به زندگي به من برگشت.
جور خاصي از اِما ممنونم، ازاين كه اون به نهايت سادگي به من حس زندگي ميده، لبخند بعد از خوابش، با تمام وجود شير خوردنش و تلاشش براي حرف زدن كه معمولا با يك اااااا ي بلند همراهه، كاش مي تونستم بنويسم چقدر حال من از اين كار خوبه. اين هفته سه روز با اون بودم و روزهاي ديگه منتظر بودم.. حالا خوبه بچه خودم نيست!!
يك كار تازه رو قراره از پس فردا امتحان كنم.. وقتي از اب در اومد مينويسمش ..
شادی و آرامشت مبارک
ReplyDelete