Thursday, November 12, 2015

درباره مرزهای نوشتن

یک مکالمه ای داشتم با خودم در این باره که تا چه حد باید بنویسم . چرا نوشتن برای من همیشه یک نقابی داره که اون خود واقعی ام رو می پوشونه و من رو یک درجه نرم تر، شوخ تر، آسون گیر تر و خوش بخت تر نشون میده. معمولا از دغدغه هایی که پدرم رو در میارند نمی نویسم . از رابطه ام و جاهای سختش نمی نویسم. بیشتر از همه از نوشتن فکرهام و استدلال هام و نظراتم هراس دارم . حالا این هایی که تا حالا نوشتم چی بودن؟ تعریف کردن اتفاقات بعداز اینکه سختی شون بر طرف شد.. نوشتن احساساتم وقتی از فیلتر رد شدند و کم خطر بودنشون برای اعلام عموم ثابت شد. جاهای عشقولانه  زندگیم با ژان . 
 یک سری پست های هم داشتم که هیچ وقت منتشر نشد . پست هایی در مورد تجربه های دوران بچه گی .. در مورد اتفاقات بدی که برام افتاد.  در مورد عصبانیت ام از دست پدر مادرم. قبلا از دست خودم خوش حال نبودم که دفتر نوشته هام اینقدر خود خودم نیست - بخشی از منه .. بخشی که مثلا  اگه فردا تو روزنامه هم چاپ شد حالم بد نمیشه.
به این فکر کردم که من چرا این طورم ؟ از چی خودم رو محافظت میکنم . از کجا این مرز و نقاب رو گذاشتم جلوی خودم و نوشته هام ..حتا یک پست هم نوشتم که این مرزها  از کجا شروع  شد .
 به نظرم همه آدم ها تا حدی این رو دارند. خیلی کم هستن کسایی که دست به عریانی خودشون میزنند و خوش حالند . من این طورنیستم . تا دیروز از خودم نا راضی  بودم که نقاب دارم از دیروز کمی با نقابم راحت ترم. هر چی باشه فلسفه پشتش محافظت از چیزی در درون منه و این جور مراقبت از یک نفر رو فقط میشه با قصد خوب انجام داد.. و اگه من اون تو میخاد به یک طریقی مراقب من این بیرون باشه خب باشه .. من این بیرون که همه چیز من اون تو رو نمیدونه ..حالا اون راحت نیست بیشتر از خودش نشون بده ..بزار همین قدر که راحته حرف بزنه ..شاید هم یک روز احساس راحتی بیشتری کرد و بهتر حرف زد. احساس امنیت بیشتری کرد و بیشتر خودش رو نشون داد. 
 
۲-  نقاب دیگه ای هم در مناسبات اجتماعی هست و اون جواب عمومی دادن به سوال های شخصیه . این رو نداشتم تا حالا. از الان تمرینش میکنم. با یکی از دوستام صحبت میکردم راجه به ایران . می گفت ما ایرانی ها باید یک جواب آماده داشته باشیم برای وقتی ازمون سوال میشه  کشور شما چطوریه . اگه در جواب سوال راجه به فرهنگ و کشور و اینا جواب شخصی  بدیم که مثلا  تو خونه ما اینطوریه, خونه همسایه مون اون طوریه, سوال های بیشترو بیشتری به وجود میاد و ناگهان خودمون رو درمرکز صحبت دیگران میبینیم. اون ها  ما رو یک بار با سوال هاشون عریان می کنند در حالی که نظرشون راجه به ایران تغیر نمیکنه . دوست حاضر  جواب من در جواب این سوال که کشور شما چطوریه  جواب میده درست مثل اینجاس .. همون طوری  که اینجا ترکیبی از آدم های فقیر و پولدار و کاتولیک و غیر مذهبیه ایران هم همینه و تمام . این طوری در یک جواب عمومی راه رو برای سوال های بیشتر بسته ! حالا این رو برای مثال گفتم. اصل قضیه جواب عمومی دادن به هر سوالی که وارد حریم شخصی آدم میشه. من با این سوال مواجه شدم که با ژان چطوری سر میکنین؟ از نظر اختلافات فرهنگی و زبان و اینا, اگه سوال کننده دوست دور یا فک فامیل بود هر بار نمیدونستم چی بگم. اگه به دوست مامانم که این رو ازم میپرسه جواب درست بدم، کل روستا میفهمن که ما مشکلاتمونو چطور حل میکنیم. اگه هم جواب نصفه نیمه بدم بیشتر و بیشتر سوال پیش میاد. فکر میکنم جواب عمومی دادن خیلی مساله رو حل  میکنه. مثلا  این که : "میدونین راجه به اختلاف و نزدیکی فرهنگی ایران و فرانسه خیلی تحقیقات انجام شده. حالا بستگی داره از کدوم جنبه به اختلافات فرهنگی نگاه کرد. یک برنامه رادیویی گوش میدادم که توضیح میداد ایران و فرانسه از نظر فرهنگ خانواده خیلی شبیه هستند !" خلاصه بدون اینکه جواب دقیق و درست راجع به زندگی خودم بدم مسیر صحبت رو تغیر دادم .
کل ماجرا برام جدیده و دوست دارم تمرین اش کنم.

 
 



No comments:

Post a Comment