اگه از حال و هوای دو هفته گذشته بنویسم باید بگم که خودم هم خودمو نمیشناسم.
اینقدر از صبح تا شب احساسات و احوالم متغیره که نمی تونم جزییات حال و هوای امروز صبح رو وقت غروب به یاد بیارم.
امروز صبح زود نوبت دکتر داشتیم. این روزا که میریم دکتر تو ماشین کم طاقتم. جاناتان مثل رایو از لحظه بیدار شدن حرف میزنه. تو ماشین بار دومه که میخام فقط حرف نزنه بسکه نمیتونم هیچ چیزی رو پردازش کنم . بیچاره منو از خونه میبره پتسدام برمیگردونه خونه خودش میره سر کار. از ۶ تا ۹ رسما راننده منه..
صبح امروز دکتر با هیجان و صدای جیغی اش گفت امروز باید ضربان قلبشو ببینیم. من دستپاچه گفتم امروز؟ (انگار با امتحان سر صبح غافلگیر شده باشم ) اصلا آماده نبودم همش فکر میکردم هفته دیگه است .. هفته نه؟.. همین امروزه؟
تو فاصله لباس کندن و دراز کشیدن تا فرو رفتن اون میله سونو گرام تو واژنم با خودم فکر کردم خوب اینم قلبش امروزکه پیدا نیست .. و همون لحظه به خودم گفتم پس همه بچه های من بی قلب ان ؟ نمیشه که ..
و خانوم دکتر گفت اینها.. اینجا یک چیزی پالس میزنه .. گفتم اندازه اش درسته ؟ گفت باید ببینم (جوابمو نداد آخر)
دوباره زوم کرد و قلبشو دیدیم با بقیه جاهاش که مطابق توضیحات گوگل بود ..
اشک چشم رو پر کرد.. فقط دنبال چشمای جاناتان میگشتم.. که صورت اونو ببینم..
آزمایش خون دادم و اومدیم بیرون .. هیجان زده بودیم.. هیجان زده..
آزمایش خون دادم و اومدیم بیرون .. هیجان زده بودیم.. هیجان زده..
جاناتان برای کار نکردن شکم من خواست کرفس بخره از کافلند.. البته خواست دو دسته بزرگ بخره بهش گفتم این همه ؟ گفت اره ..اصرار کردم که یکی بسه.
اومدم خونه و از حدود ساعت ۹ تا ساعت ۱۱:۳۰ خوابیدم .. بیدار که شدم چایی شیرین و نون پنیر کره خوردم و درست بعدش حسابی شکمم کار کرد. فیلم بازی تاج و تخت فصل ۸ قسمت سوم رو هم دیدم که جنگ بزرگ رو بردن و آریا استارک زد پادشاه مرده ها رو کشت. وسطای سریال بود که از کلینیک زنگ زدن و گفتن هورمون اچ جی سی شده ۱۲۰۰۰ (۱۲ برابر نسبت به هفته قبل) و استروژن شده ۲۰۰ (دو برابر )
همه این پدیده اینقدر اعجاب انگیزه که باورم نیست کلا باورم نمیشه . احساس میکنم که سرعتش و تکاملش از دست های من خارجه و این یک احساس ناتوانی بهم میده.. و البته چه خوبه که خارجه .. فک کن من میخاستم انسان بسازم چه هیولایی میشد !
پایین بودن استروژن بهم استرس وارد کرد. باید با یکی که زبونشو میفهمم حرف بزنم که بهم بگه تکامل جنین داره انجام میشه و کم بودن استروژن اثری نداره .. میگم شاید این هم ارثی باشه .. تو اینترنت خوندم نوزادان دختری که مادرشون استروژن پایین داشته تخمک های کمتر و بارداری غیرآسونی خواهند داشت .. شاید استروژن مامان منم پایین بود ! اگه اینطوره پس ما چه خوب از آب در اومدیم . مامان از نظر بیولوژیکی کارشو درست انجام داد !
کل این پدیده حامله شدن برای من یک اتفاقه که کامل از دستای من و هر آدمی خارجه! تکامل سریع سلولهای بارورشده به جنین و قلب و کبد و کلیه و معده .. اونهم در این مدت واقعن کوتاه ..
باور دارم واقعا آدم تا یک جایی رو اتفاق های اطرافش کنترل داره.
- رفتم برای خودم اش اسفناج و کشک درست کردم خیلی خوش مزه شد.
وای چه خوشحالم برات... پروراندن کسی درون ادم حس عالیه.... ولی روزهای عالی تر در راهه اولین کلمه اولین بوسه اولین قدم... و هزاران اولین دیگه... و استرسهای مادر هم صد البته روز به روز بزرگتر میشه.... خودت که می بینی❤❤❤❤❤❤❤❤❤
ReplyDelete