امروز ٤ شنبست و من از دستم در رفته چند روز پیش خونه بودم ..یک شنبه ظهر از برلین رفتم مارسی و بعد اجک سیو ajaccio. البته اونجوری که بومی ها و اهالی صدا میکنن ی چیزی شبیه اینه . اجاکسیو یک ده یا شهر کوچیک در جزیره کورسیکا است . یکی از جزایر بزرگ جنوب اروپا ..
یک شب اجاکسیو مودم تو یک هتل خوشگل و بعد همراه بقیه آدم های سامر اسکول اومدم کارگسه cargese . از وقتی اومدم اینجا فهمیدم که ساری خودمون هیچ زیبایی نداره . اصلا کل شمال ایران به چی می نازه ؟ به دریا ؟ به جنگل ؟ به سبزی یا ابی ؟ اینجا به نظر من آخر سبزی که تا حالا دیدم . آخر ابی هم هست . آبش اونقدر شفافه که وقتی تا گردن تو ش هستی هنوز پاهاتو میتونی ببینی .. یک جای دیگه ای هست اصلا
دلم یک جوری به سان همه سفر ها غریبی داره . اصلا من هر جا میرم تا به اونجا عادت کنم حالم بده . بعد که عادت میکنم یکی باید بیاد منو جدا کنه . مسعود هم اینجاس که خیلی خوبه . در واقع اولش برام عجیب بود یک دوست قدیمی رو بعد از چند سال در یک سامر اسکول ببینم . اما مسعود آدم آسونیه .. با ادبیات منحصر به فرد خیلی پر طنز . یادم رفته بود ..
ممنون از گوگل . یهو بی هوا بستم بلاگر رو . باز که کردم همه چیزو سیو کرده بود ..
من آدم خود آزاری هستم . در واقع سخت گیرم . همیشه هدا میگفت ینگهد سخت نگیر و اخ که چقدر طول کشید معنی حرفش رو بفهمم .. جهان جای سخت نا راحتی برای منه . نمیتونم مغزم رو از فکر کردن وای بستونم . گاهی فکرمیکنم کاش یک ساعت ساکت بشه ملاجم . احتیاج دارم به مسکرات و چیز های دیگه پناه ببرم .
جای پسره خالیه . جای سمانه خالیه . جای مریم خالیه . جای تهمینه و ساناز و سروناز خالیه . دلم میخاد با همه این آدم ها برم دریا . با همه کسایی که دوستشون دارم و الان اگه اسمشون رو بنویسم اینجا پر میشه . دریا جاییه که آدم آزاد میشه . وقتی تو آب شناوره وجودش رها ست.
دیشب باز خوابت رو دیدم هدا. خواب دیدم برگشتی و راه میریم و حرف میزنیم . کی پس ؟ من نگرانتم ...
اینجا همه دور هست. من هم خوش حال و سر خوشم هم دلتنگ . هم احساس میکنم از خونه و امنیت دورم و هم لذت زیادی از آفتاب و دریا میبرم .
جهان جای بزرگ باور نکردنیه ..
بازم حرف دارم اما شارژ این ماشین داره تموم میشه و منم میخام برم یک گوشه ای فوتبال ببینم .
پسره برای آرامش مغزی من خلق شده . برای اینکه میدونه کدوم کلمه رو به کار ببره تا اون آشوب ساکت بشه ..
این پسره ..
یک شب اجاکسیو مودم تو یک هتل خوشگل و بعد همراه بقیه آدم های سامر اسکول اومدم کارگسه cargese . از وقتی اومدم اینجا فهمیدم که ساری خودمون هیچ زیبایی نداره . اصلا کل شمال ایران به چی می نازه ؟ به دریا ؟ به جنگل ؟ به سبزی یا ابی ؟ اینجا به نظر من آخر سبزی که تا حالا دیدم . آخر ابی هم هست . آبش اونقدر شفافه که وقتی تا گردن تو ش هستی هنوز پاهاتو میتونی ببینی .. یک جای دیگه ای هست اصلا
دلم یک جوری به سان همه سفر ها غریبی داره . اصلا من هر جا میرم تا به اونجا عادت کنم حالم بده . بعد که عادت میکنم یکی باید بیاد منو جدا کنه . مسعود هم اینجاس که خیلی خوبه . در واقع اولش برام عجیب بود یک دوست قدیمی رو بعد از چند سال در یک سامر اسکول ببینم . اما مسعود آدم آسونیه .. با ادبیات منحصر به فرد خیلی پر طنز . یادم رفته بود ..
ممنون از گوگل . یهو بی هوا بستم بلاگر رو . باز که کردم همه چیزو سیو کرده بود ..
من آدم خود آزاری هستم . در واقع سخت گیرم . همیشه هدا میگفت ینگهد سخت نگیر و اخ که چقدر طول کشید معنی حرفش رو بفهمم .. جهان جای سخت نا راحتی برای منه . نمیتونم مغزم رو از فکر کردن وای بستونم . گاهی فکرمیکنم کاش یک ساعت ساکت بشه ملاجم . احتیاج دارم به مسکرات و چیز های دیگه پناه ببرم .
جای پسره خالیه . جای سمانه خالیه . جای مریم خالیه . جای تهمینه و ساناز و سروناز خالیه . دلم میخاد با همه این آدم ها برم دریا . با همه کسایی که دوستشون دارم و الان اگه اسمشون رو بنویسم اینجا پر میشه . دریا جاییه که آدم آزاد میشه . وقتی تو آب شناوره وجودش رها ست.
دیشب باز خوابت رو دیدم هدا. خواب دیدم برگشتی و راه میریم و حرف میزنیم . کی پس ؟ من نگرانتم ...
اینجا همه دور هست. من هم خوش حال و سر خوشم هم دلتنگ . هم احساس میکنم از خونه و امنیت دورم و هم لذت زیادی از آفتاب و دریا میبرم .
جهان جای بزرگ باور نکردنیه ..
بازم حرف دارم اما شارژ این ماشین داره تموم میشه و منم میخام برم یک گوشه ای فوتبال ببینم .
پسره برای آرامش مغزی من خلق شده . برای اینکه میدونه کدوم کلمه رو به کار ببره تا اون آشوب ساکت بشه ..
این پسره ..