Thursday, January 21, 2016

سلام به روز های خوب آینده

ديشب يك پست طولاني نوشتم درمورد پزشك زنان ! اما قبل انتشارش همهش رو با يك اشتباه احمقانه پاك كردم .. پووووف
اومدم بنويسم كه دارم ميرم سر كار، فكر نميكنم به جلسه روزانه برسم . یه جوري سرم سبكه! 
تعداد كارايي كه ريختن رو سرم اونقد زياده كه نميخوام بهشون فكر كنم.. دو هفته ديگه ددلاين دارم و هنوز داده ها دستم نيستن كه ازشون گزارش بسازم! براي اين گزارش بايد ١٣ تا جدول بسازم. هرجدول مال چند تا كشوره و بايد اطلاعات خريد مشتري ها رو به جدول دليل خريد هاي انجام نشده وصل كنم. در تئوري سرراسته اما در عمل فقط از دوتا از ١٣ تا اطلاعات كافي در اختیار دارم. رسیدم سر کار برای خودم چایی ریختم ... داغی چایی حواسم رو پرت میکنه..

حالم خوش نیست . کاش یک نفر این امنیت .. این زمین سفت رو به زیر پای من بر میگردوند. هنوز حتا فکر سفر به ایران حالم رو بد میکنه. درست یک سال و ۴ ماهه و تصمیم هم ندارم که حالا حالا ها برم . به ایران و آدم های فامیلمون که فکر میکنم احساس خستگ گی میکنم. احساس رهایی از اینکه اینجا برای خودم خونه و شریک دارم و از همه  اون ها دورم..
هنوز در تراپی ام و هنوز در مسیر یاد گرفتن فکر کردن و پیدا کردن راه حل ..

راستی فراموش کردم خبر خوب رو بدم . دوقلو ها ویزا گرفتند و عید میان اینجا ! باور کردنی نیست . تا یک هفته بین زمین و هوا شناور بودم از خوشی و از هیجان و از نگرانی دسیسه های پنهان که توسط  فامیل عزیز ما رخ میده. روز ها فکر کردم و برای سوال هام جواب پیدا کردم و الان در حال آماده شدن هستم .. آماده پذیرایی از دو تا خواهرم :)


باید برم گزارش هام رو آماده کنم . باید برم و خودم رو به این دد لاین برسونم و بعدش پروژه بعدی .. امروز تا ساعت ۶ کار خواهم کرد. ناهار رو هم پشت میزم میخورم که زود تر برم خونه .. حواسم هست که کامپیوترم رو نبرم خونه که بی حد و مرز کار نکنم.. ۸ ساعت تمام..
چایی ام با نبات شیرین شده , خنک تره و آماده نوشیده شدن .. 

No comments:

Post a Comment