١-امروز یک جوانی اومد بشینه پشت میز خالی کنار میز من . پرسید کسی میشینه اینجا ؟ من هم به زور با دهن بسته و تکون کوچیک کله ام گفتن نه و بی اعتنایی ام رو بهش نشون دادم . آقای جوان هم وسایلش رو گذاشت و رفت. چند ثانیه بعد رییسم -كه سه رديف اونورتر روبه روي من ميشينه- بهم مسیج داد که میدونی کی کنار دست نشسته؟ منم با شیرین زبانی گفتم در حال حاضر هیچ کس. خندید (با اسكايپ) و گفت جدا از شوخی این آقا رییس کل کمپانیه و خوبه خجالت رو بزاری کنار و بهش سلام کنی ! من براش اسمايلي يخ زدن فرستادم!
آقا کلا سی و چند ساله به نظر میرسه و سنگ بناي كمپاني رو ٥ سال پيش خودش گذاشت. کمپانی ما در حال حاضر در ٢٩ كشور سرويس انلاين ارائه ميده. يعني خيلي موفق در مقايسه با ساير استارت اپ ها! و اون ادم سي وچند ساله رئيس كل ماجراست. اقا اومد وسايلش رو جمع كرد داشت ميرفت با ادب و لبخند گفتم اينجا كلا كسي نميشينه! گفت بقيه وسايلم اونوره .. و رفت اونورتر نشست! باخودم فكر كردم اولين باره يك ادم پولدار صاحاب كمپاني ميبينم. انتظار نداشتم اينقدر جوون باشه. بعدش ياد نيمچه چشم غره اي كه بهش رفتم افتادم و خنديدم :)))
٢- امروز رييس كوچيك اومد و داشت كارامو نگا ميكرد.. تو جدول اصلي كه بهمون دادن وسط اعداد چند تا كاراكتر غير عددي پيدا كرد گفت بزار من اين داده ها رو دستي پاك كنم اينا غلط ان. گفتم نه نه لازم نيس، من اينا رو تميز كردم ذخيره كردم تو ديتا بيس ، با چشماي گشاد نگام كرد و گفت تو واقعا برنامه نويسي بلدي !!!! پس فقط داده ها رو كپي پيست نميكني!! من در جواب بهش نگا كردم.. تو ذهنم يه لحظه فكر كردم اخه چي بهت بگم.
ميدونم كلا كارش سالهاس بيزنسه و هيچ ايده اي از محاسبات پشت يك گزارش نداره، هربارم مياد گزارشامو ببينه اولش ميگه اين كاراي تو همش جادويي و پيچيده است! (من از زبان اس كيو ال و چند تا جدول رو بهم وصل كردن حرف ميزنم)
گاهي نميدونم نگران بشم يا به شوخي بگذرونم!
اميدوارم اخر همكاري ما به خير بشه!
No comments:
Post a Comment