آرومم
حتا میتونم بگم خوبم .
ته دلم یک چیزایی سبز شده . شاید های خوبی دوباره اومده.. یک تئوری هم دیشب موقه ظرف شستن دادم. اینکه اگه آدم آرامش بخاد کافیه به طور جدی چیزایی که آرامشش رو سلب میکنن از میون برداره. بعضی هاش رو باید با جون کندن برداره بعضی هاش کلا برداشتنی نیستن و باید بهشون زبون درازی کنه و نادیده بگیرتشون.. بعضی هاش هم هیچ کاری نکنی و سوار بالهای زمان بشی خودش کم کمک محو میشه .. اینو برا کسایی تجویز کردم که آرامش میخوان .. کلا تجویز برا دیگران راحت تره
دیشب که تنها بودم تلویزیون روشن کردم .. صداشو اونقد بلند کردم که از همه جای خونه شنیده شه و جملات و کلمه های آشنا یا نا آشنای آلمانی رو دنبال میکردم . اصلا راستش صدای تلوزیون اونقدر بلند بود که صدای هیچ فکری شنیده نمیشد.
سرمای کوچکی هم خوردم. این آدمی به تغیر دما حساسه ، ظرف دو روز دما از -۴ شده +۴ .. خب ۸- ۱۰ درجه افزایش خیلیه دیگه ..
این هفته همه روزشو زود اومدم .. همه روزشو غیر ۲ شنبه زود بیدار شدم . از خونه تا آفیس یک ساعت راهه با قطار .. من مثلا ۹ پا بشم ۱۰:۳۰ افیسم ..خوش حالم که کاری که دوست داشتم کردم.. از خودم راضیم.
شب ها آروم میخآبم.. با پسره آروم ترم .. شاید همه چی مثل قبل داره میشه .
هفته پیش ی طراحی کردم.. دوست دارم این هفته هم بکنم.. برا بار اول از رو عکس یه نفر کشیدم ..
تو حموم ما یک جای خالی قد یک قفسه دراز باریک هست. به پسره پیشنهاد کردم با هم یک قفسه چوبی بسازیم. اینجا تو ماکس پلانک یک کارگاه چوب داریم.. کافیه چوب های مناسب پیدا کنیم.. یک فکری هم به حال رنگش باید کرد که با رطوبت حموم چوب ها خراب نشن..
روز شماری میکنم که برم خونه .. دلم برا ساناز و سروی تنگه ..برا تهمینه و مامان .. راست میگن آدم بزرگ تر شه (سنش بره بالا) بیشتر به خانواده گرایش پیدا میکنه.. چون در اثر بزرگ شدن (افزایش سن) کم کم آدم ها رو از دست میدیم و قدر چیزایی که داریم رو بیشتر میدونیم و دلمون میخاد بیشتر باهاشون باشیم ..
حتا میتونم بگم خوبم .
ته دلم یک چیزایی سبز شده . شاید های خوبی دوباره اومده.. یک تئوری هم دیشب موقه ظرف شستن دادم. اینکه اگه آدم آرامش بخاد کافیه به طور جدی چیزایی که آرامشش رو سلب میکنن از میون برداره. بعضی هاش رو باید با جون کندن برداره بعضی هاش کلا برداشتنی نیستن و باید بهشون زبون درازی کنه و نادیده بگیرتشون.. بعضی هاش هم هیچ کاری نکنی و سوار بالهای زمان بشی خودش کم کمک محو میشه .. اینو برا کسایی تجویز کردم که آرامش میخوان .. کلا تجویز برا دیگران راحت تره
دیشب که تنها بودم تلویزیون روشن کردم .. صداشو اونقد بلند کردم که از همه جای خونه شنیده شه و جملات و کلمه های آشنا یا نا آشنای آلمانی رو دنبال میکردم . اصلا راستش صدای تلوزیون اونقدر بلند بود که صدای هیچ فکری شنیده نمیشد.
سرمای کوچکی هم خوردم. این آدمی به تغیر دما حساسه ، ظرف دو روز دما از -۴ شده +۴ .. خب ۸- ۱۰ درجه افزایش خیلیه دیگه ..
این هفته همه روزشو زود اومدم .. همه روزشو غیر ۲ شنبه زود بیدار شدم . از خونه تا آفیس یک ساعت راهه با قطار .. من مثلا ۹ پا بشم ۱۰:۳۰ افیسم ..خوش حالم که کاری که دوست داشتم کردم.. از خودم راضیم.
شب ها آروم میخآبم.. با پسره آروم ترم .. شاید همه چی مثل قبل داره میشه .
هفته پیش ی طراحی کردم.. دوست دارم این هفته هم بکنم.. برا بار اول از رو عکس یه نفر کشیدم ..
تو حموم ما یک جای خالی قد یک قفسه دراز باریک هست. به پسره پیشنهاد کردم با هم یک قفسه چوبی بسازیم. اینجا تو ماکس پلانک یک کارگاه چوب داریم.. کافیه چوب های مناسب پیدا کنیم.. یک فکری هم به حال رنگش باید کرد که با رطوبت حموم چوب ها خراب نشن..
روز شماری میکنم که برم خونه .. دلم برا ساناز و سروی تنگه ..برا تهمینه و مامان .. راست میگن آدم بزرگ تر شه (سنش بره بالا) بیشتر به خانواده گرایش پیدا میکنه.. چون در اثر بزرگ شدن (افزایش سن) کم کم آدم ها رو از دست میدیم و قدر چیزایی که داریم رو بیشتر میدونیم و دلمون میخاد بیشتر باهاشون باشیم ..
:*
ReplyDeletein postet ro doost dashtam.manam aroom shodam
ReplyDelete