اضطراب دارم.
برای کار هام. برای این زندگی که هی با خودم فک میکنم شاید خیلی بی معنی تر از این حرف ها بود .. شاید نباید جدی میگرفتمش از اول
برای اینکه نمیرسم و نگرانم .
برای اینکه باید شروع کنم به نوشتن تز . و نمی خوام.
نمی خوام که از اینجا برم .
چرا همه چیز اینقدر ناپایداره.
تا آدم میاد به یجا عادت کنه باید جم کنه بره
به رییس بزرگ گفتم که نمی خوام تو دنیای علم بمونم . اون هم گفت که وقتت رو برای پست داک حروم نکن. بگرد دنبال کار از همین الان .
و من را اضطراب فرا گرفت.
اضطراب اینکه اصلا هیچ ایده ای ندارم که چطور باید کار پیدا کنم .
اینکه سال های سال دانشجو بودم و این عنوان به من پناه میداد . این عنوان به من هویت میداد . شغل : دانشجو.
لازم نبود هی نگران این باشم که آیا راه رو درست اومدم یا نه . راه خودش منو می برد.
البته که میدونم آخرش چنان خوب میشه حالم که نگو. این رو به تجربه فهمیدم . وقتی راه حلش پیدا بشه. همه چی آروم میشه .
اما الان راه حل خودش رو پشت یک خروار کار قایم کرده .
به من بگین آیا برای رفتن به سر کار یک مقاله کم نیست؟ استاد گفت نمی خواد بیشتر کار کنی و دومین مقاله رو بدی اگه نمیمونی تو علم . وقتت هدر میره و سنت میره بالا. شانس کار پیدا کردنت کم میشه .
من اما یکم گیجم.
حالا باید اون قسمت های نا تمام مقاله رو تمام کنم و بفرستم براش . هم زمان باید یک تاک آماده کنم. و بعد هم فهرست
پایان نامه ام رو بنویسم، این هابه منی که حوصله ندارم سنگینی میکنند.
امروز رو با اکراه اومدم.
برای کار هام. برای این زندگی که هی با خودم فک میکنم شاید خیلی بی معنی تر از این حرف ها بود .. شاید نباید جدی میگرفتمش از اول
برای اینکه نمیرسم و نگرانم .
برای اینکه باید شروع کنم به نوشتن تز . و نمی خوام.
نمی خوام که از اینجا برم .
چرا همه چیز اینقدر ناپایداره.
تا آدم میاد به یجا عادت کنه باید جم کنه بره
به رییس بزرگ گفتم که نمی خوام تو دنیای علم بمونم . اون هم گفت که وقتت رو برای پست داک حروم نکن. بگرد دنبال کار از همین الان .
و من را اضطراب فرا گرفت.
اضطراب اینکه اصلا هیچ ایده ای ندارم که چطور باید کار پیدا کنم .
اینکه سال های سال دانشجو بودم و این عنوان به من پناه میداد . این عنوان به من هویت میداد . شغل : دانشجو.
لازم نبود هی نگران این باشم که آیا راه رو درست اومدم یا نه . راه خودش منو می برد.
البته که میدونم آخرش چنان خوب میشه حالم که نگو. این رو به تجربه فهمیدم . وقتی راه حلش پیدا بشه. همه چی آروم میشه .
اما الان راه حل خودش رو پشت یک خروار کار قایم کرده .
به من بگین آیا برای رفتن به سر کار یک مقاله کم نیست؟ استاد گفت نمی خواد بیشتر کار کنی و دومین مقاله رو بدی اگه نمیمونی تو علم . وقتت هدر میره و سنت میره بالا. شانس کار پیدا کردنت کم میشه .
من اما یکم گیجم.
حالا باید اون قسمت های نا تمام مقاله رو تمام کنم و بفرستم براش . هم زمان باید یک تاک آماده کنم. و بعد هم فهرست
پایان نامه ام رو بنویسم، این هابه منی که حوصله ندارم سنگینی میکنند.
امروز رو با اکراه اومدم.
No comments:
Post a Comment