Tuesday, September 18, 2012

ندارم

خیلی وقته میخام بنویسم اما نمیدونم از روزمره بنویسم یا از ته روح خودم 
شیر میخورم این روز ها و ناخن هام خوب رشد  میکنند، خیلی وقت بود ناخن هام محکم نبودند چون شیر منظم نمیخوردم. حالا البته میشه لاک زد و لذت برد.
دلم برای یک ادمی تنگ شده که صد ساله انگار ازش خبر ندارم. نمیتونم ازش خبر بگیرم .. دسترسی ندارم بهش.  البته در این دنیای مدرن همیشه تهش میتونی اسم یارو رو گوگل کنی و یک آدرسی پیدا کنی از جایی که کار میکنه و یک نامه بنویسی در بدترین حالت. اما از این کار میترسم ، از اینکه نامه ام رو باز نکنه . یا بخونه و جواب نده.. یا ببینه دلم چقدر تنگ شده و به روی خودش نیاره. در واقع دل من برای محبت شدن از طرف اون تنگ شده برا همین از واکنش اون میترسم.
میبینی .. بعضی  روزه تو فاز تحلیلم .. کارش ندارم میزارم یکم تحلیل کنه ، خسته میشه ول میکنه. 

این روز ها فشار پایان نامه خیلی کم شده . این هفته از فردا یک کنفرانس شروع میشه در همین موسسه خودمون که رییس من درگیرشه و من وقتی سر رییسم شلوغه احساس تعطیلات میکنم.
حرف زیادی ندارم . 


No comments:

Post a Comment