Friday, March 4, 2016

اسباب كشي با جزييات كافي

ديروز اسباب كشي كرديم. شب قبلش تا ساعت ١ در حال بسته بندي بوديم و هنوز بالكن و اشپزخونه مونده بود. صبح ساعت ٧:٣٠ نوبت دكتر داشتم و قرار بود اقايان اسباب كش ساعت ٩ بيان، اما ساعت ٨ در خونه ما بودن. بهشون گفتيم لطفا نيم ساعت صبركنيد تا ما برسيم، شما يك ساعت زود امديد. 
وقتي رسيديم ٤ تا مرد گنده منتظر ما بودن، و يك كاميرن واقعا بزرگ! ازمون پرسيدن ايا شما كليد اسانسور رو داريد؟ معلومه كه نداشتيم! اقاي اصلي گفت پس ما يخچال و مبل و لباسشويي و هر چيز بزرگ ديگه اي رو نميبريم! 
من خشك شدم، با ژان شروع كرديم بحث  كردن .. كدوممون مسئول اين بوديم؟! چطور جا انداختيم؟!  اين همه هزينه و برنامه ريزي كرديم و حالا دوباره بايد از نو از شركت وقت ميگرفتيم تا وسايل بزرگمون رو منتقل كنيم.. اين وسط اقاي اسباب كش مدام ياد اوري ميكرد كه بايد روز قبل كليد رو ميگرفتيم!  زنگ زدم به مسئول ساختمون و ازش خواستم كليد اسانسور رو بده، اون هم گفت نميتونم! تلفن رو دادم به اقاي اسباب كش الماني و اون با يك لحن قاطعي گفت ما در هر صورت كليد ميخواهيم. و مسئول ساختمون گفت سعيم رو ميكنم. ده ديقه ديگه زنگ زد و كليد رو فرستاد. سريعا به ژان كه مشغول تلفن كردن به اين و اون بود تا يه راهي پيدا كنه خبر دادم. 
مسئله حل شد.. من از ته دل احساس رهايي كردم. در تمام اين مدت كه ما سه نفر مشغول بحث و تلفن بوديم سه نفر ديگه نصف بيشتر كارتن ها رو برده بودن پايين.. من از سرعت ماجرا درشوك بودم. 
گفتن يكي از كمدهامون رو بايد باز كنيم تا اونا بتونن حملش كنن، ژان به سرعت برق دست به كار شد.. من هم تند تند بالكن و چند تا تيكه باقي مونده تو اشپز خونه رو به موازات  بقيه بسته بندي كردم ..  

ساعت يك ما خونه جديد بوديم و تمام اسباب ها هم . تختمون رو خودشون خونه قبلي  باز كردند و خونه جديد سر هم كردن.. ساعت يك ما به رسم الماني ها ( كه روز قبل يادگرفتمش) يك ناهار ساده شامل سوسيس و سالاد سيب زميني و نوشابه براي اقايان تدارك ديديم. و سه ربع دور هم نشستيم و غذا خورديم وحرف زديم. چهار نفرشون پر حرف و سرحال بودن .. انگار نه انگار كه ٤ ساعت كار بدني سخت  انجام دادن! وقت خداحافظي نوشيدني هاي اضافه رو همراه تيپ بهشون داديم ( چه خوب كه اين رو هم قبل اش ياد گرفتيم ) و اونها با چهرهاي خندان مارو ترك كردن. 
ساعت ٢ ما تو تخت بوديم با شكم سير در حالي كه فقط خسته و كم خواب بوديم اما هيچ فشار و عذاب سنت اسباب كشي رو به ياري اون ٤ تا اقاي قوي حس نكرده بوديم. 
تا ساعت ٤ خوابيديم و بقيه روز رو اروم اروم به باز كردن وسايل و قربون صدقه خونه جديد رفتن گذرونديم .. البته كه  در طول روز چند بار با هم بحث  كرديم اما اخرش به خوشي گذشت! 
راستي براي اونهايي كه سوال دارند و براي خودم كه يادم بمونه بگم كه شركت اسباب كش رو تو اينترنت پيدا كرديم . يك قرار داد زماني نامحدود با ٤ تا اقا و بك كاميون برامون ٣٥٠ يورو هزينه برداشت. در مقايسه با شركت هاي ديگه كه سه تا اقا و يك كاميون رو به مدت ٣ ساعت (٢٠٠ يورو ) ٤ (٢٥٠ يورو ) يا ٥ ساعت ( ٣٠٠ يورو) اجاره ميدن ما حدود٥٠ يورو اضافه تر داديم اما استرس  اينكه كل ماجرا چقدر طول بكشه رو نداشتيم! 
بسته بدي وسايل و كارتن ها از خودمون بود! حالا يك عالمه كارتن خوب تاشو داريم :) 

No comments:

Post a Comment