امروز صبح پسره رفته هموروئیدش رو عمل کرده. دیروز من حالی بودم که نگو،. خیلی بد بودم .. از اینکه باید الان من اونجا باشم ،و نبودم، خودش خونسردبود و پررو میخواست بعد عمل از مرخصی پزشکیش سو استفاده کنه بره سفر.. بوداپست رو بگرده . من داشتم از پشت تلفن هی خط و نشون میکشیدم.. غصه خوردم .. حرص خوردم ..آخرش گفتم هر چی من میگم تکرار کن..
"من بعد از عمل به سفر نمیرم " و اون هم با خنده اینا رو تکرار کرد. ..
امروز اونقد بعد از عمل بیجون بود که نگو... خیلی هم درد داشت. من باید اونجا بودم.. نمیتونم حسم رو بگم .. خودش ولی خیلی قوی برخورد میکنه.. هی میگه "الان درد دارم ولی میدونم زود خوب میشه .. طبیعیه آدم بعد از عمل درد داره خب.". حالا من از این دور کولی بازی در میارم..
میگفت دم هوش اومدن به پرستار میگفتم دوست دخترم کجاس ؟.. اها نیست.. رفته امریکا.. بعد هم هی از من برا پرستاره تعریف کرده ظاهرا.. ای جانم.. پرستاره هم بهش گفته تو الان تازه عمل کردی داری به هوش میایی ..
اینا رو که داشت بیجون برا من تعریف میکرد من یه حالی بودم...
.. تو اون هیری بیری بعد عمل
با پسره هر بار که حرف میزنم صرف نظر از ثباتی که اینجا دارم و حال خوبم و تجربیات جدیدم یهو بی قرار میشم دوست دارم زود تر برگردم.. باهاش که حرف میزنم دلتنگ تر میشم ..
***
از اون ازمایشگاه یخچال خودم رو نجات دادم. چند روزی تو سالن مینشستم. با کامپیوترم و دم و دستگاهم . نمیشد کار کرد..هی آدم ها میرفتن میومدن. اما از اون آزمایشگاه سرد بهتر بود.. روزی یک بار میرفتم به خودم میگفتم این سوسول بازی ها رو بزار کنار.. بشین تو ازمایشگاه .. اما تهش با سردرد سینوسی میومدم بیرون ..
اینجه یک یا ۲ تا آفیس داره که بچه های تئوری میشینن توش و خیلی حسودی بر انگیزه .. چون سرد نیست و به اندازه آفیس قبلیم فضای شخصی بهت میده و هی توش آدم ها نمیرن نمیان ..یکی از آدم های این آفیس خوب رفته سفر برا ۲ ماه. منم از امروز اومدم جاش.
اینجا خوبم. احساس میکنم بلاخره کار شروع شد. هم افیسیم یک ارژانتینیه به اسم دیگو. یک آدم با مزه یه.. خیلی حرف میزنه. حرف های کلی .. از اینهایی که دوست داری بشینی بهش گوش بدی.. با لهجه اسپانیایی هی دولت امریکا رو نقد میکنه . بعد جنس مشکلات ما میدل ایستی ها رو خیلی بهتر از آلمانی ها یا آمریکایی ها میفهمه. بعد هم چون شکمش گنده است هی یک دستش رو رو شکمش نگه میداره.موقه حرف زدن . خیلی خنده داره .. این دیگو تئوری کاره و کارمون خیلی شبیه همه. هرچی که راجع به شبیه سازی وکار تئوری میگم میفهمه..اینجا بین این همه آزمایشگر پیدا کردن یک هم زبون خیلی خوبه ..
همین ، اومدم اینو بگم که الان ارومم که با پسره حرف زدم و اینجا یک سر و سامون نسبی گرفتم.
این آخر هفته باید یک سمیناری بدم در جلسه هفتگی گروه . دارم میرم تمرین کنم.
No comments:
Post a Comment