نمی دونم چی میشم
نمی دونم چم میشه که این قد ضعیف میشم .. اینقد متوقع میشم ..
آیا هنوز آدم هایی در سن و سال من گند میزنن ؟ اون هم گند های زایه!!
نمی دونم چرا اون همه احساس میکردم که باید حرف بزنم.. اون همه نا امن بودم
شاید دیگه باید برگردم
عذاب وجدان دارم
عذاب وجدان دارم که یک بار دیگه باهات دعواکردم ..
دلم تنگه
دلم دوس نداره این همه تغیر اتفاق بیفته .. سفر خیلی بزرگه
به جان خودم عاشق نشدم
به جان خودم هیچ در گیری احساسی نیست ..
فقط اینجا رو اونقد دوست دارم که برام سخته یک روز بگم خدانگه دار
و برا همیشه دیگه این دوستام این آزمایشگاه و این شهر رو نبینم
چی شدم .. چقد زود بازی رو یاد گرفتم..
میبینی.. اون همه کولی بازی در آوردم اون اول
امشب خیلی خود خواه بودم ؟ خیلی بد جنس بودم ؟ خیلی دوستم نداشتی ؟
:(
No comments:
Post a Comment