خورشت فسنجون .. خورشت قورمه سبزی.. آلبالو پلو.. خورشت کرفس.. کنسرو تن ماهی.. کنسرو اشرشته..یک نایلون گردو.. شیرینی ایرانی ..نون بربری تازه .. نون سنگک .. پنیر لیقوان فرانسوی .. انار .. شربت سکنجبین.. ادویه پلو.. فلفل و زرد چوبه و دارچین و زعفران.. برنج عالی با ۲ تا حوله تمیز و ملافه رو تختی و روز نامه ایرانی چیزایی بود که عمومحمود پسر عموی بابام و خانومش واسم آوردند.
این قوم و خویش های دور ما سالها پیش مهاجرت کردند.. تقریبا همشون اومدند خارج. اون موقه که ما بچه بودیم همه اعضای خانواده عموی بابام برام عکس تو آلبوم بودند غیر همین عمو محمود که چند بار دیده بودمش و دوست صمیمی بابام محسوب میشد تو فامیل.. وقتی گفتند عمو محمود هم رفته یه تصویری تو ذهن من نقش بست از دوری .. عمو محمود خیلی دور شد.. رفت به دور ترین کشور دنیا .. اون موقه تهران بزرگترین مسافرت زندگیم بود ودور ترین جایی که رفته بودم.. مامانی رو ایوون مینشست و قصه آدم های تو آلبوم رو برامون میگفت ..
شنبه که عمو رو از دور دیدم یک شادی کودکانه ای داشتم.. همون شکلی بود فقط موهاش کاملا سفید شده بود .. خانومش خوشگل و مهربون بود. از واشنگتن اومدند دیدن من و تمام این دو روز اونقد بهم محبت کردند که من نیشم همش باز بود...
حرف زدیم.. از بابام برام گفت .. لازم داشتم یکی اینها رو از جوونی بابا برام بگه.. تصویری که الان از بابا دارم کامل تره و آرومه ..
یه جایی وسط گشت و گزارمون تو شهر احساس اکتشاف عمیق کردم .." اینجا امریکا بود".. دور ترین جای جهان، و من با عمو محمود و خانومش در حال قدم زدن بودیم.. اه ه ه ..من از شهر کوچیک بچه گی هام به دیدن دور ترین فامیل هامون اومدم.... نمیدونی یک عمقی داشت اون لحظه..
آدم برای درک تغیرات زندگیش به یک مقیاس احتیاج داره.. اینجا برای من مثل آلمان بود.. متفاوت و جدید . دیدن عمویی که همیشه میدونستم کجای مختصات زمینه به من فهموند منم همونجای زمینم. خیالم راحت شد که جهان دیگه نا متناهی نیست.
دنیای کوچک طاهره.به قول خودت در دنیایی با شرایط مرزی پریودیک زندگی میکنیم.
ReplyDelete