Monday, June 6, 2011

جهان کوچک من از تو زیباست


حس عجیبی دارم
دیشب با نگار چت کردم. میپرسید چی شد که به هم زدن با دوست پسر قبلیت. سر قصه های قدیمی باز شد.
انگار نه انگار یک سال پیش بود ها.. من چقدر تغییر کردم ..
چی باعث شد این همه آروم و بزرگ و  واقع بین بشم ...
پسره یک جهان دیگه ای رو به روی من باز کرد.
جهانی که توش ترس از حقیقت وجود نداره.
جهانی که توش ترس از خیانت وجود نداره.
ترس از تنهایی هم نیست .
جهانی که پر از آشتیه. قهر توش جایی نداره
جهانی که من توش آرومم . اون توش آرومه و هیچ دلیلی برای بهم زدن این آرامش نیست.
نزدیکی یک فرایند  شاد و پویاست تو این جهان . رشد میکنه. با شخصیت و تار و پود رابطه به هم پیوسته شده و به شدت دو طرفه است ،
جهان مسوولیت پذیری نسبت به احساسات کسی که باهاش دوستی و میگی که دوستش داری.
تو این جهان خانواده و کودک یک خوشبختی محسوب میشه. کسایی که دارند خوش بخت هستند.
تو این جهان ظلم و ستم و حماقت و بیخبری به شدت ما رو آذار میده.
تو این جهان من امنیت دارم.
اخ نمیدونی چقدر آرامش تو این خط ها هست .
چقدر آرامش تو نترسیدن هست

1 comment: