ساعتها پشت هم گزارش مينويسم. جدول ميسازم. براورد ميكنم كه چند نفر امروز خريد كرده اند. برايم اهميتي ندارد. راستش خوشحال ميشوم كاركرد نابسامان ان شركت را ميبينم. هيجان كار داشتن جايش را به حقيقت من و ماشين داده. حقيقت يك شغل بدون ارتباط انساني. ساعتها مقابل كامپيوتر مدام خودم را به تعويق مي اندازم. اين بين لحظه اي سرم رابرميگردانم تا كمي اسمان ازسقف شيشه اي ساختمان بدزدم.. زنداني تر از اين نمي شود.. بايد دنبال شغل تازه اي باشم. حتي فقط به خاطر كمي اسمان بيشتر.. كمي هم انسان بيشتر..
No comments:
Post a Comment