Sunday, July 26, 2015

ادم ها

 امد ارام ايستاد جلوي نيمكت ما. در ساك صورتي رنگش دنبال چيزي مي گشت. كند و بي عجله مثل همه ادم هاي در اين سن و سال. كارش از گشتن تمام شد. رفت در صف بستني ايستاد .. حواسم پرت شد..ده دقيقه بعد با يك بستني ليواني با بزرگترين خامه دنيا خودش را در نيمكت جلوي ما جا كرد. كيف صورتي رنگش را ارام و با تمانينه كنارش گذاشت و تمام نيم ساعت باقي را با همان آهستگي  خاص خودش بستني خورد. 



No comments:

Post a Comment