Wednesday, May 11, 2011

یک ۴ شنبه قبل رفتن

هنوز دارم همون دیروزی رو گوش میدم. 
تو اتاق کپی موسسه نشستم پشت این کامپیوتر 
تو اتاق خودمون اینترنت نداریم 
منم اینجا نشستم واسه خودم 

کاش یکی بود که هر موقع کارت زیاد بود میومد برات انجام میداد 
وقتی که احساسات سر ریز میکرد میومد یک کمی از احساساتت رو میگرفت از تو خودش حمل میکرد
کاش یکی بود که تنبلی های تو رو میبخشد و خودش جای تو جبران میکرد. 
کاش یکی الان جای من این روز های کش دار رو زندگی میکرد 

میشینم زل میزنم به آدم های تو قطار ..
میشینم پرتقال پوس میکنم تو خونه .. 
رو فرش بالش میندازم میخوابم..
 زندگی میکنم 

.. هی این آهنگ رو گوش میدم 

آدم های زیادی هستند که باید بدونند منو.. 
آدم ای هست در این جهان که باید بدونه من خیلی دوستش دارم. واسه همه کارایی که کردم و از دستم رنجید منو ببخشه.. باید دستش رو بگیرم تو خیابون ولی عصر تهران راه بریم از ۴ راه به سمت میدون. دستاش زود عرق میکنه ..  دو تامون شال های رنگی سرمون کنیم و ماتیک بزنیم.. مانتو ی نوی بهاره تنمون باشه.. و بهش بگم که من خیلی متاسفم برای اون روز ها.. من هنوز خیلی دوستت دارم .

بگذریم.. 
الان میخام بشینم این گزارش دوم رو تموم کنم
اخ جون که اینجا میشه آهنگ گوش داد. 
میریم که دور دهم دامین رایس رو گوش بدیم. باشد که رستگار بشیم.

No comments:

Post a Comment