مزه خوب میوه انگار فراموشم شده بود تو سالیان دراز.. بعد از ترک خونه و شروع کارشناسی "هیچ وقت" میوه نخردیم (یعنی اون قد به ندرت بود که با تقریب خوبی سفر فرض میکنیم ).. اوضاع تغذیه ام خیلی بد بود.. خیلی بد یعنی ناهار شیر کاکاو و کیک.. شام نیمرو .. ناهار قرمه سبزی سلف.. شام کباب سلف. میوه محدود به همون هایی میشد که از سلف یا گه گداری از میوه فروشی سر کوچه خوابگاه گیرم میومد..
تو ارشد وضع بهتر بود ..دانشگاه باغ سیب داشت این رضوانی مارو مجبور میکرد سیب بخوریم.. هر چند وقت یه بار میرفتیم میدون تره بار خرید.. دوست پسروقت هر از گاهی ی نایلون میوه از یخچال خونهشون میاورد ..
آلمان همیشه میوه خریدم. اما میوه هاش مزه نداشتند. اون موقه فک میکردم به به چه سیبی .. چه پرتغالی.. اما.میوه های آلمان هم انگار از رو کتاب ساختند. از رو قانون پرورش بهینه و سالم .. مثل همه چیزای دیگه آلمان .. انگار میوه هاش رو روبات ها پرورش میدن !!!!
معنی میوه رو اینجا به یاد آوردم.. اولا که میوه هاش شیک و خوش رنگ و لعاب نیست . بعد هم یک مزه بهشتی داره.. یک مزه بهشتی.. بعضی وقت ها موقه میوه خوردن چشمام رو میبندم .. میرم به ایوون خونه مامانی .. بعد از ظهر تابستون.. و اون هلو یا هندوانه یا طالبی شیرین رو با ولع میخورم.. حسم اینه که اینا خیلی میوه گلخونه ای ندارند و از مزرعه میارند. البته "اینا" منظورم این شهریه که من هستم.. یا حتا دقیق تر این سوپر مارکتی که ازش خرید میکنم..
پیش اومده که مثلا هلوش خیلی شیرین نباشه اما طعم و بوش واقعیه .. مثل هموناییه که ساری داشتیم..
چند روز پیشه با شاهین حرف میزدم..میپرسید فرق های امریکا و آلمان چی به نظرت ..منم اولین جوابم این بود که اینجا میوه هاش خیلی خوشمزه تره .. خوب اخه فرقیه که هر وقت میوه میخورم حس میکنم.. شایدبرگشتم آلمان پیه گرونی میوه های "بیو" و "ارگانیک " رو به تنم مالیدم و دیگه غرنزدم..
همین دیگه فک کردم از این لذت هر روز ام باید حرفی زده باشم.
باغای سیبه یونییییییییییی ،یادش بخیر
ReplyDelete