Wednesday, July 7, 2010

کندی

چیزی خونده بودم از وبلاگ لاله، درباره نهان خانه. تفسیر خوبی‌ کرده بود ازش.

من موندم و حکایت آدمی‌ که نمیتونست دوست بشه، مگه اینکه نهان خانه جانش رو به دوستش نشون بده، و بد مثل خر پشیمون بشه. و هی‌ این کار رو تو زندگیش تکرار کنه.

من الان یک عالمه حرف زدم. دوستای قدیمی‌ می‌دونن که صدام کلا تنش بالاس. و خیلیاشون شاکی‌ بودن که بلند گو قورت دادم. فک کنم همه حرفای امروزم با نرگس رو امیر از اون یکی‌ اتاق شنید. به جهنم. این به جهنم رو همون اول که شروع کردم به حرف زدن گفتم. الان حس می‌کنم تشنمه و کاش از اول حرف هامونو نمیشنید.

یک جایی‌ تو دنیا هست به نام جایگاه انتظار‌های بر آورده نشده. تو زی‌زی‌گولو یادتونه دنیای اشیا گمشده بود؟! چقد اون قسمتش خلاقانه بود. من قول میدم ۶۸ % اشیا اونجا مال مریمه. ..

از انتظار‌ها میگفتیم .. از خود خواهی‌‌هایی‌ که ادمیزاد داره. دیگه دلم نمیخواد برم خونه. دیگه حوصله ندارم وقتی‌ اون نیست برم. الان سمانه اینو بخونه باز از دستم عصبانی می‌شه.. ولی‌ من که دست خودم نیست..

من سکوت می‌کنم. قول میدم. در کنار ۲ تا قولی‌ که دیشب دادم. هیچی‌ نمیگم تا جایی‌ که بتونم. فقط تماشا می‌کنم تا جایی‌ که بتونم. میترسم و ساکت هستم. از حادثه یی که داره در درونم اتفاق می‌افته.. یادمه بار آخر که اینطوری شد.. هی‌ خواستم و صدام شنیده نشد.. اونجا رو برای همیشه ترک کردم، اونجا و تنها کسی‌ که خیلی‌ دوستش داشتم.

زندگی‌ معلم خوبیه برای من. درس این مقطع تحصیلی‌ اینه که یاد بگیرم کند بشم. سرعت من خیلی‌ زیاده.

الان میرم سر درس فقط نیم ساعت، امشب آلمان بازی داره. می‌خوام برم در یک مکان عمومی‌ ببینم بازی رو عکس هم بگیرم. فیلن


No comments:

Post a Comment